کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قانع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قانع
/qāne'/
معنی
کسی که به آنچه قسمت و بهرهاش شده راضی و خشنود باشد؛ قناعتکننده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خرسند، خشنود، راضی، متقاعد
۲. سازگار، صرفهجو، قناعتپیشه، مقنع
۳. متقاعد، مطمئن
۴. سیر ≠ ناخشنود
برابر فارسی
خرسند، خشنود
دیکشنری
content, contented
-
جستوجوی دقیق
-
قانع
فرهنگ نامها
(تلفظ: qānee) (عربی) آن که به دارایی خود یا آنچه در اختیار دارد ، راضی است و بسنده میکند ، قناعت کننده ، خرسند ؛ راضی و خرسند از جواب یا از سخنی که شنیده است ، مُجاب .
-
قانع
واژگان مترادف و متضاد
۱. خرسند، خشنود، راضی، متقاعد ۲. سازگار، صرفهجو، قناعتپیشه، مقنع ۳. متقاعد، مطمئن ۴. سیر ≠ ناخشنود
-
قانع
فرهنگ واژههای سره
خرسند، خشنود
-
قانع
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ ع . ] (ص .) خرسند، راضی .
-
قانع
لغتنامه دهخدا
قانع. [ ن ِ ] (اِخ ) یکی از القاب امام محمد تقی است . (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 91).
-
قانع
لغتنامه دهخدا
قانع. [ ن ِ ] (ع ص ) خواهنده و خرسند.(مهذب الاسماء). خرسند به بهره ٔ خود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). راضی به قسمت . بسندکار : و هرگاه که متقی در کار این جهان گذرنده تأملی کند هرآینه مقابح آن را بنظر بصیرت بیند.... و با یاد آخرت الفت گیرد تا قانع...
-
قانع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] qāne' کسی که به آنچه قسمت و بهرهاش شده راضی و خشنود باشد؛ قناعتکننده.
-
قانع
دیکشنری فارسی به عربی
کافي
-
قانع
واژهنامه آزاد
مجاب
-
واژههای مشابه
-
قَانِعَ
فرهنگ واژگان قرآن
قناعت کننده - فقيري که به هر چه به او بدهند قناعت ميکند ، چه حاجتش را طلب کند یا نکند
-
ابن قانع
لغتنامه دهخدا
ابن قانع. [ اِ ن ُ ن ِ ] (اِخ ) حافظ ابوالحسین عبدالباقی بغدادی . از علما و محدثین مشهور. او راست : کتاب معجم الشیوخ . مولد او به سال 295 هَ .ق . و وفات در سنه ٔ 351 بوده است .
-
حسین قانع
لغتنامه دهخدا
حسین قانع. [ ح ُ س َ ن ِ ن ِ ] (اِخ ) میر خدا حسین متخلص به قانع معلم محمد بابربن واجد علی شاه بود و در 1294 هَ . ق . درگذشت . دیوان شعر به فارسی دارد. (هدیة العارفین ج 1 ص 329).
-
قانع جرفادقانی
لغتنامه دهخدا
قانع جرفادقانی . [ ن ِ ع ِ ج ُ دَ ] (اِخ ) نامش محمد و در بدایت عمر نساجی کردی پس از آن روی بصحبت فضلا آوردی . غزل و قصیده هر دو را میگوید و اینک نمونه ای از اشعار وی :اصل ایمان نور یزدان بحر عرفان بوالحسن کز قضای حق نبودی نارضا در هیچ باب معدن حلم و...
-
قانع کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ارض (فعل ماض) , اقتنع