کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قامه
معنی
(مَ یا مِ) یکی از اجزا و عناصر خاتم .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قامه
فرهنگ فارسی معین
(مَ یا مِ) یکی از اجزا و عناصر خاتم .
-
قامه
لغتنامه دهخدا
قامه . [ م َ ] (اِخ ) نام کوهی است در نجد. (معجم البلدان ج 7).
-
قامه
لغتنامه دهخدا
قامه . [ م ِه ْ ] (ع ص ) شتر رونده ٔ در زمین . || شتر سردر هوادارنده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، قُمَّه ْ. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
قامه
لغتنامه دهخدا
قامه .[ م َ ] (ترکی ، اِ) خنجر کلان گرجی . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
قامة
لغتنامه دهخدا
قامة. [ م َ ] (ع مص ) برخاستن : قام قوماً و قومةً و قامةً و قیاماً. (ناظم الاطباء).
-
قامة
دیکشنری عربی به فارسی
قولا ج (واحد عمق پيمايي دريايي) اندازه گرفتن , عمق پيمايي کردن , درک کردن
-
قامه، قامه کردن
لهجه و گویش تهرانی
در اندازه بریدن چوب و دسته بیل
-
قامه لت
لغتنامه دهخدا
قامه لت . [ م ِ ل ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز. در 9هزارگزی باختری قلعه زراس واقع است . 30 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
واژههای همآوا
-
قامح
لغتنامه دهخدا
قامح . [ م ِ ] (ع ص ) شتر سربرآورده ٔ بازمانده از آب خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: بعیر قامح ، ناقة قامح ، ابل قمح و قامحه . (منتهی الارب ). || شتر ناخوش دارنده آب را بهر علت که باشد. || شتر سخت تشنه که از شدت آن سست باشد. (آنندراج ) (منت...
-
جستوجو در متن
-
قولا ج (واحد عمق پیمایی دریایی) اندازه گرفتن
دیکشنری فارسی به عربی
قامة
-
عمق پیمایی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
قامة
-
قامت
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ازع . قامة ] (اِ.) اذان خفیف که پس از اذان گویند.