کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قامع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قامع
/qāme'/
معنی
۱. برنده.
۲. شکننده.
۳. کوبنده.
۴. خوارکننده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قامع
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) قاطع . 2 - شکننده ، کوبنده . 3 - (ص .) رازدار.
-
قامع
لغتنامه دهخدا
قامع. [ م ِ ] (ع ص ) قاطع. برنده . بندکننده . برکننده : هو [ الحصرم ] عاقل للبطن و قامع للمرة و الدم . (ابن بیطار). رب الحصرم قامع للدم و الصفراء. (ابن بیطار). || شکننده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). خوارگرداننده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). کوبنده . ...
-
قامع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] qāme' ۱. برنده.۲. شکننده.۳. کوبنده.۴. خوارکننده.
-
واژههای همآوا
-
غاما
لغتنامه دهخدا
غاما. (اِخ ) رجوع به واسکودگاما و قاموس الاعلام ترکی شود.
-
جستوجو در متن
-
ملک الملک
لغتنامه دهخدا
ملک الملک . [ م َ ل ِ کُل ْ م ُ ] (ع اِ مرکب )پادشاه مملکت . مالک کشور. دارنده ٔ ملک : ملک الملک کشور پنجم قامع اوج اختر پنجم . خاقانی .او خدای است تعالی ملک الملک قدیم که تغیّر نکند ملکت جاویدانش .سعدی .
-
مزدکی
لغتنامه دهخدا
مزدکی . [ م َ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به مزدک . پیرو آئین مزدک . پیرو مزدک : بدشت آمد از مزدکی صدهزاربرفتند شادان بر شهریار. فردوسی .تا جنت است و دوزخ باشد هرآینه این مسکن موحد و آن جای مزدکی . سوزنی (دیوان ص 361).اینت علی رایتی قاتل هر خارجی وینت قباد ...
-
کشور
لغتنامه دهخدا
کشور. [ ک ِش ْ وَ ] (اِ) ترجمه ٔ اقلیم است که یک حصه از هفت حصه ٔ ربع مسکون باشد چنانکه گویند کشور اول و کشور دوم یعنی اقلیم اول و اقلیم دوم و هر کشوری به کوکبی تعلق دارد: کشور اول که اقلیم اول باشد به زحل و آن هندوستان است . دوم به مشتری و آن چین و ...
-
صفویه
لغتنامه دهخدا
صفویه . [ ص َ ف َ وی ی َ ] (اِخ ) سلسله ای از پادشاهان ایران که از 907 تا 1135 هَ . ق . در ایران سلطنت داشتند و در این تاریخ از افغانیان شکست خوردند و پادشاهی آنان منقرض شد. بازماندگان این خاندان چند سالی دیگر هم در بعضی ولایات مخصوصاً مازندران مختصر...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) جرجانی (سید...) بن حسن بن محمدبن محمودبن احمد حسینی مکنی به ابوابراهیم و ابوالفضائل و ملقب به زین الدین (یا شرف الدین ). در نامه ٔ دانشوران آمده : سید اسماعیل بن حسن بن محمدبن محمودبن احمد الحسینی الجرجانی . از افاضل و اجلاء ا...