کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قال چیزی را کندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
داد و قال
فرهنگ فارسی معین
(دُ) [ فا - ع . ] (اِمر.) داد و فریاد، قیل و قال .
-
قال چاق کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) [ ع - تر - فا. ] (مص ل .) (عا.) 1 - سر و صدا راه انداختن . 2 - نزاع کردن .
-
قیل و قال
فرهنگ فارسی معین
(لُ) [ ازع . ] (اِ.) 1 - گفت و شنید، مباحثه . 2 - سر و صدا، جنجال .
-
قال چاق شدن
لغتنامه دهخدا
قال چاق شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نزاع . جنگ پیدا شدن (در لهجه ٔ اصفهانی ).
-
قال چاق کردن
لغتنامه دهخدا
قال چاق کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سر و صدا راه انداختن . جنگ و نزاع کردن .
-
قال و قول
لغتنامه دهخدا
قال و قول . [ ل ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع )هیاهو. قال و قیل . قیل و قال . قال مقال . قال قال .
-
قال و قیل
لغتنامه دهخدا
قال و قیل . [ ل ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) گفتگو. (مهذب الاسماء). هیاهو. سر و صدا : اگر میخواهد که از اینهمه قال و قیل برهد و طمع جهانیان از ولایت وی بریده گردد چرا بنام سلطان خطبه نکند. (تاریخ بیهقی ).شاها مرا به اسبی موعود کرده بودی در قال پادشاهان ...
-
قال و مقال
لغتنامه دهخدا
قال و مقال . [ ل ُ م َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) گفتگو. هیاهو : من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان قال و مقال عالمی میکشم از برای تو.حافظ.
-
قیل و قال کردن
لغتنامه دهخدا
قیل و قال کردن . [ ل ُ ک َدَ ] (مص مرکب ) کنایه از بحث و مباحثه و گفتگو کردن . (برهان ) (ناظم الاطباء). || داد و فریاد کردن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به قال و قیل شود.
-
قیل و قال
لغتنامه دهخدا
قیل وقال . [ ل ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) قال و قیل . گفت و شنید. مباحثه . (انجمن آرای ناصری ) : از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم . حافظ.|| سر و صدا. جنجال . (فرهنگ فارسی معین ) : قیل و قال و اعتراض بی مزه باعث آن شد که ...
-
بی قیل و قال
لغتنامه دهخدا
بی قیل و قال . [ ل ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + قیل + و + قال ) بی بحث و گفتگو. بی جر و بحث . بی داد و فریاد : ای لقای تو جواب هر سؤال مشکل از تو حل شود بی قیل و قال . مولوی .و رجوع به قیل و قال شود.
-
داد و قال
لغتنامه دهخدا
داد و قال . [ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) داد و فریاد. هیاهو. فریاد و فغان .
-
قال و قول
فرهنگ گنجواژه
سر و صدا، هیاهو.
-
قال و قوله
فرهنگ گنجواژه
قال و قول.
-
قال و مقال
فرهنگ گنجواژه
قار قال (صدا) جنگ و دعوا، سروصدا.