کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قالین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قالین
لغتنامه دهخدا
قالین . (اِ) قالی . قالیچه . (غیاث اللغات ) : مرد ره را بوریا قالین بودباز خشتش زیر سربالین بود.خواجه عبداﷲ انصاری (کنزالسالکین ).
-
واژههای مشابه
-
قَالِينَ
فرهنگ واژگان قرآن
دشمنان ( عبارت "إِنِّي لِعَمَلِکُم مِّنَ ﭐلْقَالِينَ" يعني : يقیناً من عمل شما را دشمن ميدارم)
-
قالین قیه
لغتنامه دهخدا
قالین قیه . [ ق َ ی ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان کنجگاه بخش سنجید شهرستان هروآباد. در 20هزارگزی باختر مرکز بخش (کیوی ) و 5هزارگزی شوسه ٔ میانه به هروآباد واقع و کوهستانی و سردسیر است . 208 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصولات آنجا غلات ، حبوبات و شغل ا...
-
واژههای همآوا
-
غالین
لغتنامه دهخدا
غالین . (اِ) املائی است از قالی و قالین که از گستردنی هاست : جائی که حمیدخان نشسته بود غالینهای رنگارنگ و بساطهای ملون انداخته بودند. (تاریخ شاهی ص 7). و رجوع به غالی و قالی و قالین شود.
-
جستوجو در متن
-
قالدین
واژهنامه آزاد
ماندی ریشه این کلمه قال می باشد به معنی بمان وجمع آن قالین یعنی بمانید البته واژه دیگری نیز با عنوان قالین می باشد که به معنی ضخیم و کلفت می باشد
-
غالیچه
لغتنامه دهخدا
غالیچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) قالین . (آنندراج ). و رجوع به قالیچه شود.
-
غالین
لغتنامه دهخدا
غالین . (اِ) املائی است از قالی و قالین که از گستردنی هاست : جائی که حمیدخان نشسته بود غالینهای رنگارنگ و بساطهای ملون انداخته بودند. (تاریخ شاهی ص 7). و رجوع به غالی و قالی و قالین شود.
-
شش علم
لغتنامه دهخدا
شش علم . [ ش َ / ش ِ ع َ ل َ ] (اِ مرکب ) نوعی از بساط نرم و اعلا. (ناظم الاطباء). نوعی از قالین است . (آنندراج ).
-
کلندن
لغتنامه دهخدا
کلندن . [ ک ُ ل َدَ ] (مص ) بمعنی تکانیدن و افشاندن قالی و دامن و امثال آن باشد. (برهان ). تکانیدن و افشاندن قالین و دامن و امثال آن باشد. (آنندراج ). تکانیدن و افشاندن فرش و خالی (قالی ) و دامن و جز آن . (ناظم الاطباء).
-
دوریسه
لغتنامه دهخدا
دوریسه . [ دُ س َ / س ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب )دونخه . دوپوده . حوله و رومال و یا دستمال زغب دار کلفتی از پارچه ٔ سفید که دو سر آن ریسه دار باشد. (ناظم الاطباء). نوعی از رومال یا دستمال . (آنندراج ). || گلیم ریشه دار. (ناظم الاطباء). قسمی از قالین . (آ...
-
تکان دادن
لغتنامه دهخدا
تکان دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) از جای خود حرکت دادن و راندن و لرزانیدن وجنبانیدن . (ناظم الاطباء). || جنبانیدن چنانکه دوای مایع را در شیشه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || به زیر و بالا بسختی و شدت پیاپی حرکت دادن ، چنانکه فرش قالین را برای فروریزا...
-
دوشک
لغتنامه دهخدا
دوشک . [ دُ ش َ ] (ترکی ، اِ) توشک . بستر خواب و لحاف . (ناظم الاطباء). بستر و توشک . (آنندراج ). شادگونه . نهالی . (یادداشت مؤلف ). نهالی که برآن خوابند. (لغت محلی شوشتر). رجوع به توشک شود. || گلیم و بساط. (ناظم الاطباء). قالین . (آنندراج ). فراش ک...