کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قالب ریخته گیری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
mould
قالب 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار، مهندسی مواد و متالورژی] محفظهای که به سیال یا مادۀ شکلپذیر، شکل دلخواه را میدهد
-
format
قالب 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] ساختار تعریفشده برای ذخیرهسازی یا پردازش دادهها
-
information format, information presentation
قالب اطلاعاتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، علوم کتابداری و اطلاعرسانی] صورت و ظاهر اطلاعات که رسانه و شیوۀ ارائه را نیز در بر میگیرد
-
formatting
قالببندی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] سازماندهی اطلاعات مطابق با مشخصات ازپیشتعیینشده و معمولاً برای پردازش رایانهای
-
image format1
قالب تصویر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] ساختار معیار برای سازماندهی و ذخیرهسازی تصاویر رقمی
-
moulage (fr.)
قالبریزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] فرایند ساخت اثر هنری بهوسیلۀ قالب
-
moulder
قالبگیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] شخصی که از مواد ماسهای همراه با چسب و مواد افزودنی قالب میسازد
-
moulding
قالبگیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] ساختن قالب از مواد ماسهای همراه با چسب و افزودنی که عموماًً ازطریق کوبیدن یا با حرارت یا واکنشهای شیمیایی استحکام مییابد
-
text format
قالب متنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] قالبی که در آن دادهها با نویسههای حرفی ـ عددی و معمولاً بهصورت واژه و جمله و بند ارائه میشوند
-
قالب زنی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ) (حامص .) 1 - در قالب آوردن چیزی را. 2 - دروغ گویی ، جعل . 3 - مهر کردن پارچه .
-
قالب خاکی
لغتنامه دهخدا
قالب خاکی . [ ل َ / ل ِ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از تن که قالب خاکی روان است ، باشد : سیرت یوسف تو راست صورت چاهی مجوی معنی آدم تو راست قالب خاکی مبین .خاقانی .
-
قالب زدن
لغتنامه دهخدا
قالب زدن . [ ل َ/ ل ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) در قالب آوردن : حکیمی که جام لبالب زده رسیده به اسرار و قالب زده . ملاطغرا (از آنندراج ).|| دروغ گفتن . جعل کردن .
-
قالب مثالی
لغتنامه دهخدا
قالب مثالی . [ ل َ / ل ِ ب ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بدن مثالی که پیش حکمای اشراقی و صوفیه مقرر است . (آنندراج ).
-
قالب دار
لغتنامه دهخدا
قالب دار. [ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) خشت زن . خشت مال . خشت زن سر کوره های آجرپزی .
-
قالب کار
لغتنامه دهخدا
قالب کار. [ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) کسی که سیمان یا آهک را برای ساختمان در قالب ریزد. قالب دار.