کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قاق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قاق
/qāq/
معنی
در قاببازی، کسی که دست آخر و بعد از سایر بازیکنان باید بازی کند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بیبهره، بینصیب، محروم
۲. قدید
۳. کلاغ
۴. بازنده
دیکشنری
crisp
-
جستوجوی دقیق
-
قاق
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیبهره، بینصیب، محروم ۲. قدید ۳. کلاغ ۴. بازنده
-
قاق
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) برکة بزرگ .
-
قاق
فرهنگ فارسی معین
[ تر. ] 1 - (اِ.) گوشت خشک کرده که آن را بریان کرده خورند، قدید. 2 - میوة خشک که هستة آن را درآورده بخشکانند. 3 - (ص .) خشک . 4 - اسبی که در مسابقه عقب می ماند.
-
قاق
لغتنامه دهخدا
قاق . (اِ صوت ) اسم صوت فرورفتن چیزی در چیزی : ای خواجه نشاطی من ای شهره رفیق در جستن یار من نبودت توفیق ...ی دارم بن چو شبه سر چو عقیق بفشارم قاق تا فروتیزی قیق .سوزنی . || آواز زاغ . (آنندراج ) : بس است فوقی این هرزه چانگی تاکی خوش است شرم مزن چون ...
-
قاق
لغتنامه دهخدا
قاق . (اِ) گفته اند معرب کاک بمعنی کعک است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
قاق
لغتنامه دهخدا
قاق . (ترکی ، اِ) قدید. (برهان ). گوشت خشک کرده که آن را بریان کرده میخورند. (آنندراج ). || (ص ) خشک . (برهان ). || (اِ) میوه ٔ خشک که هسته ٔ آن را درآورده بخشکانند. (کاشغری ج 2 ص 225 و ج 3 ص 116 از حاشیه ٔ برهان چ معین ). || در لغت ابن مهنا ص 171 آم...
-
قاق
لغتنامه دهخدا
قاق . (ع اِ) طائری است طویل العنق . (فهرست مخزن الادویه ). پرنده ای است گردن دراز که در آب زندگی کند. (از نشوءاللغة ص 48).
-
قاق
لغتنامه دهخدا
قاق . (ع ص ) مرد نیک دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مردم دراز و باریک و لاغر را گویند : مجوس مرده ام از بس که قاق گشته تنم که خانه دخمه نما گشت و من مجوس نما.نادم گیلانی (از آنندراج ).
-
قاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [ترکی] [عامیانه] qāq در قاببازی، کسی که دست آخر و بعد از سایر بازیکنان باید بازی کند.
-
قاق
لهجه و گویش تهرانی
خشک،بی ارزش،هیچکاره ،نفر آخر بازی:مگه من قاقم
-
قاق
واژهنامه آزاد
(عشایر) نان خشک.
-
واژههای مشابه
-
قاق شدن
فرهنگ فارسی معین
(شُ دَ) [ تر - فا. ] (مص ل .) 1 - عقب افتادن اسب در مسابقه . 2 - باختن در بازی . 3 - به خطا رفتن تیر.
-
قاق بودن
لغتنامه دهخدا
قاق بودن . [ دَ ] (مص مرکب ) بی نصیب بودن . رجوع به قاق شدن شود.
-
قاق شدن
لغتنامه دهخدا
قاق شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) عقب افتادن اسب در مسابقه . || باختن در بازی . || بخطا رفتن تیر : شوخ کماندار من شهره ٔ آفاق شداز قدراندازیش تیر قضا قاق شد.محمد اشرف (از آنندراج ).