کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قاف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قاف
/qāf/
معنی
در افسانهها، کوهی که میپنداشتند سیمرغ بر فراز آن آشیانه داشته: ◻︎ گاه خورشید و گهی دریا شوی / گاه کوه قاف و گه عنقا شوی (مولوی: ۱۹۶)، ◻︎ چنان پهن خوان کَرَم گسترد / که سیمرغ در قاف روزی خورد (سعدی۱: ۳۴).
〈 قافتاقاف: [قدیمی، مجاز] سرتاسر جهان؛ کرانتاکران.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قاف
لغتنامه دهخدا
قاف . (اِ) به سریانی قشر است و به معنی رعی الابل نیز آمده . (فهرست مخزن الادویه ).
-
قاف
لغتنامه دهخدا
قاف . (اِ) حرفی است از حروف تهجی . اسم حرف «ق ». رجوع به «ق » شود.
-
قاف
لغتنامه دهخدا
قاف . (اِخ ) (کوه ...) نام کوهی است مشهور و محیط است به ربع مسکون . گویند پانصد فرسنگ بالا دارد و بیشتر آن در میان آب است و هر صباح چون آفتاب بر آن افتد شعاع آن سبز مینماید و چون منعکس گردد کبود، و این میباید غلط باشد چه در حکمت مبرهن است که لون لازم...
-
قاف
لغتنامه دهخدا
قاف . (ع ص ) آنکه بی نیاز بود از مردمان . (مهذب الاسماء). || مرد دراز. (مهذب الاسماء).
-
قاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ قفقاز؟، مٲخوذ از پهلوی؟: kof (= کوه)؟] qāf در افسانهها، کوهی که میپنداشتند سیمرغ بر فراز آن آشیانه داشته: ◻︎ گاه خورشید و گهی دریا شوی / گاه کوه قاف و گه عنقا شوی (مولوی: ۱۹۶)، ◻︎ چنان پهن خوان کَرَم گسترد / که سیمرغ در قاف روزی خورد ...
-
قاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] qāf ۱. نام حرف «ق».۲. پنجاهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴۵ آیه؛ باسقات.
-
واژههای مشابه
-
قاف تا قاف
فرهنگ فارسی معین
(ق مر.) سراسر جهان .
-
قاف به قاف
لغتنامه دهخدا
قاف به قاف . [ ب ِ ] (ق مرکب ) کران تا کران : روی گیتی پر از سلف شد و لاف همه زرق است و شید قاف به قاف . اوحدی .گرم این است رفته قاف به قاف بی سؤال و جواب و منت و لاف .اوحدی .
-
قاف تا قاف
لغتنامه دهخدا
قاف تا قاف . (ق مرکب ) قاف به قاف . کران تا کران . از یکسر تا سر دیگر این جهان . (امثال و حکم دهخدا). تمام جهان . (آنندراج ) : جهان قاف تا قاف پر نور کردبه هر جا که بد ماتمی سور کرد. فردوسی .قاف تا قاف همه ملک جهان زان تو بادخود همی دان که بود ارجو ا...
-
کوه قاف
لغتنامه دهخدا
کوه قاف . [ هَِ ] (اِخ ) رجوع به قاف شود.
-
قاف ودال
فرهنگ فارسی معین
(فُ) 1 - (اِمر.) علامت اختصاری «قول » و «دلیل ». هرزه گویی ، هرزه کاری . 2 - (ص .) مزخرف ، هرزه .
-
جبل قاف
لغتنامه دهخدا
جبل قاف . [ ج َ ب َ ل ِ ] (اِخ ) کوهی است که گفته اند محیط بر دنیاست و در پشت آن جهانهای بیشماری است که جن در آنها سکونت دارند. (از منجم العمران ). و رجوع به قاف شود.
-
قاف الرقبه
لغتنامه دهخدا
قاف الرقبه . [ فُرْ رَ ق َ ب َ ](ع اِ مرکب ) پوست گردن . (ناظم الاطباء): اخذه بقاف رقبته ؛ او را گرفت به پوست گردن وی . (ناظم الاطباء).
-
تنگ قاف
واژهنامه آزاد
دهی از توابع شهرستان ایذه و در جنوب باختری آن قرار دارد. فاصله آن تا روستای باجول 3.5 کیلومتر است