کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قاعدگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قاعدگی
/qā'edegi/
معنی
جریان خون از رحم در زن غیر حامله و برخی پستانداران ماده که هر ۲۸ روز یکبار به مدت ۵ تا ۷ روز طول میکشد؛ عادت ماهانه؛ خونریزی ماهانۀ زنان؛ حیض؛ پریود؛ رگل.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بینمازی، رگل، طمث، عادتزنانه، عادتماهانه ≠ طهر
برابر فارسی
ماهانه
دیکشنری
menses, menstrual, menstruation
-
جستوجوی دقیق
-
قاعدگی
واژگان مترادف و متضاد
بینمازی، رگل، طمث، عادتزنانه، عادتماهانه ≠ طهر
-
قاعدگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ← دشتان
-
قاعدگی
فرهنگ واژههای سره
ماهانه
-
قاعدگی
فرهنگ فارسی معین
(عِ دَ یا دِ) [ ع - فا. ] (حامص .) حیض ، عادت ماهانة زنان .
-
قاعدگی
لغتنامه دهخدا
قاعدگی . [ ع ِ دَ / دِ ] (حامص ) حیض . بی نمازی . خون دیدگی . عذر شدن . لک دیدن .
-
قاعدگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] (زیستشناسی) qā'edegi جریان خون از رحم در زن غیر حامله و برخی پستانداران ماده که هر ۲۸ روز یکبار به مدت ۵ تا ۷ روز طول میکشد؛ عادت ماهانه؛ خونریزی ماهانۀ زنان؛ حیض؛ پریود؛ رگل.
-
واژههای مشابه
-
قاعدگی اول
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ← نخستدشتان
-
difficult menstruation
قاعدگی دردناک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ← دُشدشتانی
-
بی قاعدگی
لغتنامه دهخدا
بی قاعدگی . [ ع ِ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی قاعده . رجوع به بی قاعده شود.
-
بی قاعدگی
دیکشنری فارسی به عربی
شذوذ , لامرکزية , مخالفة
-
قاعدگی زنان
دیکشنری فارسی به عربی
حيض
-
قاعدگی بیتخمک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ← دشتان بیتخمک
-
premenstrual dysphoric disorder
اختلال ملال پیشقاعدگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] اختلال خُلقی در خانمها با مشخصۀ اضطراب و خُلق افسرده که یک هفته پیش از شروع قاعدگی آغاز میشود و در چند روز اول قاعدگی از بین میرود
-
پنبه یا کهنه قاعدگی
دیکشنری فارسی به عربی
سد