کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قاطن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قاطن
/qāten/
معنی
ساکن و مقیم در مکانی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قاطن
فرهنگ فارسی معین
(طِ) [ ع . ] (اِفا.) ساکن ، متوطن . ج . قطان .
-
قاطن
لغتنامه دهخدا
قاطن . [ طِ ] (ع ص ) مقیم . (غیاث ) (مهذب الاسماء). اقامت کننده . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). باشنده . متوطن . (ناظم الاطباء). || خادم . ج ، قُطّان و قطین و قاطنة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). خدمتکار. جج ، قُطُن . (ناظم الاطباء).
-
قاطن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: قُطّان] [مجاز] qāten ساکن و مقیم در مکانی.
-
واژههای مشابه
-
قاطن الدنیا
لغتنامه دهخدا
قاطن الدنیا. [ طِ نُدْ دُن ْ ] (ع ص مرکب ) باشنده در دنیا. باشنده در این عالم . مردم . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
قاتن
لغتنامه دهخدا
قاتن .[ ت ِ ] (ع ص ) سیاهگون . قاتم . قاحم . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
قطان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ قاطن] [قدیمی] qottān = قاطن
-
قاطنون
لغتنامه دهخدا
قاطنون . [ طِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قاطن در حالت رفعی . رجوع به قاطن شود.
-
قاطنة
لغتنامه دهخدا
قاطنة. [ طِ ن َ ] (ع ص ) تأنیث قاطن . || ج ِ قاطن . (منتهی الارب ).
-
قاطنین
لغتنامه دهخدا
قاطنین . [ طِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قاطن در حالت نصبی و جرّی . رجوع به قاطن شود.
-
قطین
لغتنامه دهخدا
قطین . [ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قاطن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قاطن شود. || قاطن . (اقرب الموارد). || خدم و حشم آزاد. || اهل خانه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و آن ازبرای واحد و جمع است ، یا جمع آن قُطُن است ، یعنی خَدَم و حاشیه ٔ کس...
-
قطان
فرهنگ فارسی معین
(قُ طّ) [ ع . ] (ص . اِ.) جِ قاطن ؛ ساکنان ، متوطنان .
-
قطان
لغتنامه دهخدا
قطان . [ ق ُطْ طا ] (ع اِ) ج ِ قاطن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قاطن شود : ما بی حب الحیطان و لکن شغف بالقطان . (بدیع الزمان همدانی ).