کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قاطعه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قاطعه
/qāte'e/
معنی
= قاطع
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قاطعه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: قاطعَة، مؤنثِ قاطع، جمع: قواطع] [قدیمی] qāte'e = قاطع
-
واژههای مشابه
-
قَاطِعَةً
فرهنگ واژگان قرآن
عملي کننده تصميم (قطع امر به معناي عملي کردن تصميم و عزم بر آن است )
-
جستوجو در متن
-
قواطع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ قاطِعَة و قاطع] [قدیمی] qavāte' ۱. = قاطعه۲. [مجاز] راهزنان.
-
قواطع
لغتنامه دهخدا
قواطع. [ ق َ طِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قاطعة. رجوع به قاطعة شود. || مرغان که از بلاد سردسیر به گرمسیر روند یابرعکس آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
هذوذ
لغتنامه دهخدا
هذوذ. [ هََ ] (ع ص ) برنده . (منتهی الارب ). القطاع و یقال : شفرة هذوذ؛ ای قاطعة. (اقرب الموارد).
-
ساطعة
لغتنامه دهخدا
ساطعة. [ طِ ع َ ] (ع ص ) تأنیث ساطع. بلند. برآمده . || منتشر. پراکنده . || درخشنده . روشن . || هویدا. آشکار. واضح : براهین ساطعه ؛دلیل های روشن و آشکار و بیّن . (ناظم الاطباء) : خواست که مجلس اعلای پادشاهی را خدمتی سازد بر قانون حکمت ، آراسته به حجج...
-
غالب خوزستانی
لغتنامه دهخدا
غالب خوزستانی . [ ل ِ ب ِ زِ ] (اِخ ) مؤلف مجمع الفصحاء آرد: و هو عبداﷲ منجی الثانی بن ابی حفص منجی الماضی بن عبداﷲ یقظان الایذجی الخوزی ، از فضلای متقدمین بوده است .صاحب تصانیف من جمله طراز الذهب ، و با شیخ محیی الدین العربی معاصر و معاشر، و این چن...
-
مفتوح
لغتنامه دهخدا
مفتوح .[ م َ ] (ع ص ) گشاده شده . (آنندراج ). گشاده و باز شده . (ناظم الاطباء). گشاده . گشوده . باز. مقابل مسدود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : درهای داد و انصاف که بواسطه ٔ و أنزلنا معهم الکتاب و المیزان ، مفتوح و گشاده است مغلق ماندی . (جهانگشای ج...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن سعدالدین مسعودبن عمر التفتازانی الهروی ، مشهور بشیخ الاسلام ، وی چون از احفاد محقق تفتازانی است باحمد حفید نیز شهرت دارد. صاحب روضات الجنات گوید: او در بیشتر علوم و مخصوصاً فقه و حدیث و تفسیر یگانه ٔ زمان و فرید عص...
-
استیفان
لغتنامه دهخدا
استیفان . [ اِ ] (اِخ ) (تاج ) دو تن به این اسم بودند: اول شخصی که در قرنطش مسیحی شد (کتاب اول قرنطیان 16 و 15) و پولس او را تعمید داد. و دوم یکی از آن هفت تن بود که کلیسای اورشلیم آنان را برای اینکه حواریان را در خدمت فقرا امداد کنند تعیین کرد. (کتا...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن یحیی بن اسماعیل بن عمروبن اسحاق المزنی مکنی به ابوابراهیم . صاحب امام شافعی مصری . او زاهد و عالم و مجتهد و محجاج و غوّاص بحار معانی دقیقه بود و امام شافعیان و شناسنده ترین طرق و فتاوی شافعی است . و او را تآلیف کثیره است ،...
-
ابوالحسین
لغتنامه دهخدا
ابوالحسین . [ اَ بُل ْ ح ُ س َ ] (اِخ ) نوری احمدبن محمد خراسانی بغوی ، مشهور به ابن البغوی . از مردم بغشور میان هرات و مروالروذ. یکی از مشایخ طریقت صوفیه معاصر جنید. وی به بغداد میزیست و پیش از وفات جنید به سال 297 هَ . ق . درگذشت . شیخ فریدالدین عط...
-
حجت
لغتنامه دهخدا
حجت . [ ح ُج ْ ج َ ] (ع اِ) نمودار. دلیل . بینة. برهان . سلطان . امثولة. ثبت . آوند. (؟) آنچه بدان دعوی ثابت شود. مادل به علی صحة الدعوی . و قیل الحجة و الدلیل واحد. (تعریفات جرجانی ص 56). تهانوی گوید: بالضم ، مرادف للدلیل . کما فی شرح الطوالع، والحج...