کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قاضی کندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قاضی کندی
لغتنامه دهخدا
قاضی کندی . [ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) سلمان بن ربیعه بابلی تمیمی نخستین قاضی کوفه است که به این اسم (قاضی ) معروف شد. وی در کوفه چهل روز در این شغل ماند و هیچ اختلاف و مخاصمه را نزد او نیاوردند. به وی سلمان خیل نیز گویند زیرا در خلافت عمر در کوفه متولی نگهب...
-
قاضی کندی
لغتنامه دهخدا
قاضی کندی . [ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) شریح بن حارث بن قیس بن جهم کندی ،مکنی به ابوامیه . رجوع به شریح بن حارث بن قیس شود.
-
قاضی کندی
لغتنامه دهخدا
قاضی کندی . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش سراسکند شهرستان تبریز. در 6هزارگزی شمال سراسکند و 4هزارگزی شوسه ٔسراسکند قره چمن واقع و موقع جغرافیائی آن کوهستانی و معتدل است . 286 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گل...
-
قاضی کندی
لغتنامه دهخدا
قاضی کندی . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان اوریاد بخش ماه نشان شهرستان زنجان . در 24هزارگزی شمال باختری ماه نشان واقع و موقع جغرافیائی آن کوهستانی و سردسیر است . 644 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و بن شن و انگور و میوه جات و شغل ...
-
قاضی کندی
لغتنامه دهخدا
قاضی کندی . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان غنی بیگلو بخش ماه نشان شهرستان زنجان . در 28هزارگزی شمال خاور ماه نشان و 4هزارگزی راه عمومی واقع و موقع جغرافیائی آن کوهستانی و سردسیر است . 313 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و شغل مردم ...
-
واژههای مشابه
-
قاضي
دیکشنری عربی به فارسی
قضاوت کردن , داوري کردن , فتوي دادن , حکم دادن , تشخيص دادن , قاضي , دادرس , کارشناس , رءيس کلا نتري , رءيس بخش دادگاه
-
کلاته قاضی
لغتنامه دهخدا
کلاته قاضی . [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کلاته قاضی
لغتنامه دهخدا
کلاته قاضی . [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کلاته قاضی
لغتنامه دهخدا
کلاته قاضی . [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه . در دامنه واقع شده و معتدل است . سکنه 132 تن . آب آنجا از قنات ، محصول آن غلات و خشکبار است و شغل مردم زراعت و گله داری ،و کرباس بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایر...
-
کلان قاضی
لغتنامه دهخدا
کلان قاضی . [ ک َ ] (اِخ ) خواجه ... به گفته ٔ مؤلف مجالس از قضات هرات و پدر مولانا وصلی شاعر بود که همه ٔمردم هرات در عقل و رای او را مسلم می دارند. (از مجالس النفائس ص 102). و رجوع به همین کتاب ص 274 شود.
-
کوشک قاضی
لغتنامه دهخدا
کوشک قاضی . (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فساست و 2600 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
علی قاضی
لغتنامه دهخدا
علی قاضی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) (شیخ ...) وی از قضات بود و در ربیعالاَّخر سال 776 هَ . ق . که سلطان اویس در بستر بیماری بوداو و ارکان دولت بر بالین او رفتند و طلب وصیت کردند. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 242 و 243 شود.
-
علی قاضی
لغتنامه دهخدا
علی قاضی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) وی از مقربان امیرحسن بیک بود و در سال 874 هَ . ق . به رسم رسالت از جانب امیرحسن بیک به نزد ابوالغازی سلطان حسین میرزا آمد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 142 شود.
-
فاضل قاضی
لغتنامه دهخدا
فاضل قاضی . [ ض ِ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به قاضی فاضل شود.