کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قاضی سعید قمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حسین قاضی
لغتنامه دهخدا
حسین قاضی . [ ح ُ س َ ن ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن عبدالرحیم تبریزی طباطبائی . درگذشته ٔ 1300 هَ . ق . او راست : تفسیر سوره ٔ فاتحه و انعام . (ذریعه ج 4 ص 337 و 339).
-
حسین قاضی
لغتنامه دهخدا
حسین قاضی . [ح ُ س َ ن ِ ] (اِخ ) مرورودی . رجوع به حسین مرورودی .
-
درب قاضی
لغتنامه دهخدا
درب قاضی . [ دَ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور است . موقعیت دهستان جلگه و هوای آن معتدل است . این دهستان از 150 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و 28857 تن سکنه دارد. بزرگترین آبادی این دهستان مرتضی آباد با 661 تن سکنه و عبداﷲآبا...
-
ده قاضی
لغتنامه دهخدا
ده قاضی . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درختنگان بخش مرکزی شهرستان کرمان . واقع در 25هزارگزی شمال خاوری کرمان . سکنه ٔ آن 160 تن . آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
ده قاضی
لغتنامه دهخدا
ده قاضی . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ززوماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 70هزارگزی جنوب باختر الیگودرز دارای 396 تن سکنه می باشد. آب آن از چشمه و قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
زاماسب قاضی
لغتنامه دهخدا
زاماسب قاضی . (اِخ ) ژاماسب . یکی از قضات دوره ٔ ساسانی است که نامشان در کتاب ماذیگان هزار دادستان (گزارش هزار فتوای قضائی ) آمده است . (ترجمه ٔ ایران در زمان ساسانیان ص 76). و رجوع به جاماسب شود.
-
ریش قاضی
لغتنامه دهخدا
ریش قاضی . [ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لته ای که بر شیشه و یا کدوی شراب بندند تا شراب صاف و درپیاله ریخته شود. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). پنبه که در دهان شیشه ٔ شراب نهند. (از غیاث اللغات ) (فرهنگ رشیدی ) : ندارد...
-
صافی قاضی
لغتنامه دهخدا
صافی قاضی . (اِخ ) احمدبن قره چه احمد برغموی .متوفی بسال 1006 هَ . ق . او را دیوانی است به ترکی .صاحب کشف الظنون گوید: یک بیت از اشعار او در کتاب زبدةالاشعار فائضی آمده است . (کشف الظنون ج 1 ص 514).
-
صاعد قاضی
لغتنامه دهخدا
صاعد قاضی . [ ع ِ دِ ] (اِخ ) رجوع به صاعدبن محمد، ابوالعلاء شود.
-
قاضی آجی
لغتنامه دهخدا
قاضی آجی . (اِخ ) دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد. در 24هزارگزی شمال خاوری بوکان و 18هزارگزی شمال خاوری شوسه ٔ بوکان به میاندوآب واقع و موقع جغرافیائی آن کوهستانی و معتدل سالم است . 110 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه ، محصول آن غلات ، توت...
-
قاضی ابوالبختری
لغتنامه دهخدا
قاضی ابوالبختری . [ اَ بُل ْ ب َ ت َ ] (اِخ ) وهب بن وهب . رجوع به ابوالبختری وهب شود.
-
قاضی ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
قاضی ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) رجوع به ابوالحسن قاضی شود.
-
قاضی ابوالحسین
لغتنامه دهخدا
قاضی ابوالحسین . [ اَ بُل ْ ح ُ س َ ] (اِخ ) خصیب بن عبداﷲبن محمدبن حسین بن خصیب مصری . وی از پدر خویش و عثمان بن سمرقندی حدیث کند. او به سال 416 هَ . ق . وفات یافت . (حسن المحاضرة فی اخبار مصر و القاهره ص 171).
-
قاضی ابوالطیب
لغتنامه دهخدا
قاضی ابوالطیب . [ اَ بُطْ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) طاهربن عبداﷲ. رجوع به ابوالطیب طاهر شود.
-
قاضی ابوالفرج
لغتنامه دهخدا
قاضی ابوالفرج . [ اَ ف َ رَ ] (اِخ ) رجوع به قاضی نهروانی معافی شود.