کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قاصی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قاصی
/qāsi/
معنی
دور: ◻︎ خجسته مجلس او را سران اهل سخن / سزد که مدح سرایند قاصی و دانی (سوزنی: لغتنامه: قاصی).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قاصی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِفا.) دورشونده ، به نهایت رسنده .
-
قاصی
لغتنامه دهخدا
قاصی . (ع ص ) قاص . دور. دورشونده . (ناظم الاطباء). بنهایت رسنده . (غیاث ). مقابل دانی به معنی نزدیک : خجسته مجلس او را سران اهل سخن سزد که مدح سرایند قاصی و دانی . سوزنی .خاص و عام از قاصی و دانی هواخواه تواندعمرو و زید و جعفر و صالح ، یزید و بایزید...
-
قاصی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِ دانی، جمع: اَقصاء] [قدیمی] qāsi دور: ◻︎ خجسته مجلس او را سران اهل سخن / سزد که مدح سرایند قاصی و دانی (سوزنی: لغتنامه: قاصی).
-
واژههای همآوا
-
قاسی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (ص .) سنگدل ، بی رحم .
-
قاسی
لغتنامه دهخدا
قاسی . (اِخ ) ابن سمکان نقیب . از محدثان است . وی از نجیب حرانی روایت شنیده است . (الدرر الکامنة ج 3 ص 241).
-
قاسی
لغتنامه دهخدا
قاسی . (ع ص ) سخت . سخت دل . (ناظم الاطباء). سخت و سیاه دل . (غیاث ). سنگدل . دل سخت ، قسی : آن دل قاسی که سنگین خواندندنامناسب بد مثالی راندند. مولوی (مثنوی ).ج ، قُسات .
-
قاسی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: قُساة] [قدیمی] qāsi سختدل؛ سنگدل؛ بیرحم.
-
جستوجو در متن
-
دانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] dāni ۱. [مقابلِ عالی] پست و فرومایه.۲. [مقابلِ قاصی] قریب؛ نزدیک.
-
قاص
لغتنامه دهخدا
قاص . [صِن ْ ] (ع ص ) نعت از قصی . دور. رجوع به قاصی شود.
-
قاصیه
فرهنگ فارسی معین
(یَ یا یِ) [ ع . قاصیة ] 1 - (اِفا.) مؤنث قاصی . 2 - (اِ.) ناحیه ، کرانه .
-
دانی
لغتنامه دهخدا
دانی . (ع ص ) دانی ٔ. پست . مقابل عالی . مقابل بلند: عالی و دانی ؛ خرد و بزرگ . || بی باک . || (از مصدر دنائت ) ناکس . فرومایه . دنی . خسیس . دون . ماجن . ناکس و فرومایه و پست . (غیاث ). مسکین . سافل . || (از مصدر دنوّ) قریب . نزدیک . (غیاث ). مقابل ...
-
اقصاء
لغتنامه دهخدا
اقصاء. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قاصی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قاصی شود. || ج ِ قصی ّ. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به قصی شود. || ج ِ قَصی ̍. کناره ها و دوریها. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به قصی شود.
-
دورشونده
لغتنامه دهخدا
دورشونده . [ ش َ وَ دَ/ دِ ] (نف مرکب ) آنکه دور شود. که فاصله بگیرد. (یادداشت مؤلف ). قاصی . قصی . غریب . عِدی ̍. اعداء؛ دورشوندگان . شاذب ؛ دورشونده از جای خود. (منتهی الارب ).