کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قاصره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قاصره
/qāsere/
معنی
= قاصر
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قاصره
فرهنگ فارسی معین
(ص رَ یا رِ) [ ع . قاصرة ] (اِفا.) مؤنث قاصر. زنی که جز شوهر خود به دیگری چشم ندارد. ج . قاصرات .
-
قاصره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: قاصرَة، جمع: قاصرات] [قدیمی] qāsere = قاصر
-
واژههای مشابه
-
قاصرة
لغتنامه دهخدا
قاصرة. [ ص ِ رِ ] (اِخ ) شهری است در سرزمین روم . (معجم البلدان ج 7 ص 13).
-
قاصرة
لغتنامه دهخدا
قاصرة. [ ص ِرَ ] (ع ص ) مؤنث قاصر. کوتاه . رجوع به قاصر شود.
-
حقیقت قاصره
لغتنامه دهخدا
حقیقت قاصره . [ ح َ قی ق َ ت ِ ص ِ رَ / رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح اصول و ادب ) و آن نزد اهل عربیت استعمال لفظ است در جزء معنی آن ، چنانکه در تجرید آمده است .
-
مادة قاصرة
دیکشنری عربی به فارسی
سفيد شدن بوسيله شستن با وسايل شيميايي , سفيدکردن , ماده اي که براي سفيد کردن(هرچيزي)بکار رود
-
جستوجو در متن
-
قاصرات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ قاصِرَة] [قدیمی] qāserāt = قاصره
-
قاصرات
لغتنامه دهخدا
قاصرات . [ ص ِ] (ع ص ، اِ) ج ِ قاصرة. رجوع به قاصرة و قاصر شود.
-
سفید شدن بوسیله شستن با وسایل شیمیایی
دیکشنری فارسی به عربی
مادة قاصرة
-
سفیدکردن
دیکشنری فارسی به عربی
مادة قاصرة
-
ماده ای که برای سفید کردن(هرچیزی)بکار رود
دیکشنری فارسی به عربی
مادة قاصرة
-
متابعة
لغتنامه دهخدا
متابعة. [ م ُ ب َ ع َ ] (ع مص ) پس روی کردن چیزی را. (تاج المصادر بیهقی ). کسی را پس روی کردن . (زوزنی ) (یادداشت دهخدا). پس روی عمل کسی کردن . یقال تابعته علی کذا. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). پیروی کردن فلان را بر این کار. (ناظم الاطباء). || در پی...
-
ره
لغتنامه دهخدا
ره . [رَه ْ ] (اِ) مخفف راه . (یادداشت مؤلف ). ره که مخفف راه است با مصادر: نمودن که نعت آن رهنماست و رفتن با نعت رهرو، بردن با نعت رهبر، زدن با نعت رهزن ، سپردن با نعت رهسپار، نوردیدن با نعت ره نورد، آوردن بانعت ره آورد، داشتن با نعت رهدار است صرف ...