کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قاصرات الطرف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قاصرات الطرف
/qāserātottaraf/
معنی
زنانی که جز شوهران خود به دیگران نگاه نکنند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قاصرات الطرف
لغتنامه دهخدا
قاصرات الطرف .[ ص ِ تُطْ طَ ] (ع ص مرکب ) ج ِ قاصرةالطرف . زنان که بجز روی شوهران خود به روی دیگری چشم باز نکنند. (ناظم الاطباء). زنانی که گوشه ٔ چشم به سوی غیر شوهران خود نگردانند. (غیاث اللغات ) : و عندهم قاصرات الطرف عین کانهن بیض مکنون . (قرآن 48...
-
قاصرات الطرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] qāserātottaraf زنانی که جز شوهران خود به دیگران نگاه نکنند.
-
واژههای مشابه
-
قَاصِرَاتُ
فرهنگ واژگان قرآن
کوتاه کننده ها (عبارت "قَاصِرَاتُ ﭐلطَّرْفِ "کنايه است ازهمسراني که به شوهران خود راضي و قانعند ، و چشم به ديگري ندارند يا همسراني پر ناز و کرشمه)
-
جستوجو در متن
-
قاصرةالطرف
لغتنامه دهخدا
قاصرةالطرف . [ ص ِ رَ ت ُطْ طَ ] (ع ص مرکب ) زنی که بجز روی شوهر خود بروی دیگری چشم باز نکند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به قاصرات الطرف شود.
-
طَّرْفِ
فرهنگ واژگان قرآن
نگاه و چشم برگرداندن - جانب (قاصرات الطرف کنايه است از اين که : نگاه کردن آنان با کرشمه و ناز است و بعضي از مفسرين گفتهاند : حوريان فقط به همسران خود نگاه ميکنند ، و آن قدر ايشان را دوست ميدارند که نظر از ايشان به ديگر سو ، نميگردانند و منظور از "يَن...
-
خوابیده چشم
لغتنامه دهخدا
خوابیده چشم . [ خوا / خا دَ / دِ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) بسته چشم . (یادداشت بخط مؤلف ). || با چشم خمار. با چشم فروافتاده مژگان که موجب زیبایی آن است : قاصرات الطرف ؛ کنیزکان خوابیده چشم . || بی اعتنائی . بی اهمیتی : همان کژه بینی و خوابیده چشم دل آگن...
-
عریش
لغتنامه دهخدا
عریش . [ ع َ ] (ع اِ) کزابه . (منتهی الارب ). کجاوه و چیزی شبیه به هودج . (ناظم الاطباء). مرکبی چون هودج که آن را ازبرای زنان سازند تا بر شترنشینند. (از اقرب الموارد). || وادیج رَز. (منتهی الارب ). آنچه برای درخت رز ساخته شود تا شاخه های آن را بر وی ...
-
عین
لغتنامه دهخدا
عین . (ع اِ) گاو وحشی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بقرالوحش . (اقرب الموارد). || ج ِ عِیان . (منتهی الارب ). رجوع به عیان شود. || ج ِ عینة. رجوع به عینة (ع اِ) شود. || (ص ، اِ) ج ِ عَیون . رجوع به عیون شود. || ج ِ أعین . رجوع به أعْی...
-
ارداف
لغتنامه دهخدا
ارداف . [ اِ ](ع مص ) از پی درآمدن . از پی فراشدن . (تاج المصادر بیهقی ). پس روی کردن . در پی کسی رفتن . (منتهی الارب ). پیروی کردن . از پی کسی رفتن . || ارداف نجوم ؛در پی یکدیگر برآمدن آنها. (منتهی الارب ). از پس یکدیگر برآمدن ستارگان . || از پی درآ...
-
تنگ چشم
لغتنامه دهخدا
تنگ چشم . [ ت َ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کنایه از مردم بخیل و ممسک باشد. (برهان ). کنایه از بخیل و نوکیسه . (انجمن آرا) (آنندراج ). بخیل و ممسک و نودولت . (غیاث اللغات ). بخیل و ممسک و فقیر ارذل . (شرفنامه ٔ منیری ). بخیل و ممسک و حریص . (ناظم...
-
حذف
لغتنامه دهخدا
حذف . [ ح َ ] (ع مص ) بیفکندن . افکندن . (دهار) (دستوراللغة). انداختن . (از منتهی الارب ). انداختن و افکندن چیزی را. || حذف از ذنب فرس ؛ گرفتن موی از دم اسپ و برکندن از آن . (از منتهی الارب ). || بریدن . (زوزنی ). پاره ای از سر و جز آن بریدن . پاره ا...