کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قاشقک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قاشقک
/qāšoqak/
معنی
۱. قاشق کوچک.
۲. ابزاری کاردمانند با لبۀ کند که برای ساختن خمیر و ضماد یا مالیدن دارو به کار میرود.
۳. ابزاری که پزشک برای دیدن گلو بر روی زبان بیمار میگذارد.
۴. (موسیقی) نوعی ساز مرکب از دو جفت کاسۀ کوچک کمعمق که بهوسیلۀ نوار به هم وصل شدهاند و با آویزان کردن نوار به انگشت شست و کمک گرفتن از کف دست و انگشتان دیگر، کاسهها به هم برخورد کرده و آهنگ ایجاد میشود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
spatula
-
جستوجوی دقیق
-
castanets
قاشقک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] نوعی خودصدای برکوبشی با زیروبمی نامشخص و تشکیلشده از دو قطعه چوب عموماً قاشقیشکل که طرف گود آنها را به یکدیگر میکوبند
-
قاشقک
فرهنگ فارسی معین
(شُ قَ) (اِمصغ .) 1 - قاشق کوچک . 2 - مضراب سنتور.
-
قاشقک
لغتنامه دهخدا
قاشقک . [ ش ُ ق َ ] (اِ مصغر) کمچه . مضراب سنتور، آلت موسیقی معروف . || زدنی به چهار انگشت دست سبابه و وسطی و خِنْصِر و بنصر فراهم آورده چون ناوی .
-
قاشقک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی. فارسی، مصغرِ قاشق] qāšoqak ۱. قاشق کوچک.۲. ابزاری کاردمانند با لبۀ کند که برای ساختن خمیر و ضماد یا مالیدن دارو به کار میرود.۳. ابزاری که پزشک برای دیدن گلو بر روی زبان بیمار میگذارد.۴. (موسیقی) نوعی ساز مرکب از دو جفت کاسۀ کوچک کمعمق...
-
قاشقک
دیکشنری فارسی به عربی
صنج
-
قاشقک
لهجه و گویش تهرانی
بچه وزغ
-
جستوجو در متن
-
کاستانت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: castagnettes] (موسیقی) kāstānet = قاشقک
-
صنج
دیکشنری عربی به فارسی
قاشقک , يک نوع الت موسيقي
-
snapper
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شلاق زدن، رباینده، قاشقک
-
snappers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دزدان دریایی، رباینده، قاشقک
-
castanets
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاستنیتس، یک نوع الت موسیقی، قاشقک
-
زیل
لغتنامه دهخدا
زیل . (ع اِ) قاشقک . از نوعی است که با حرکت دادن آن صدا از آن برمی آید. (از دزی ج 1 ص 619).
-
کمچه
لغتنامه دهخدا
کمچه . [ ک َ چ َ / چ ِ ](اِ) قاشق . چمچه . کفچه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ظاهراً تحریفی است از چمچه به معنی قاشق بزرگ و چیزهایی مانند آن . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ).- کمچه زدن ؛تسویط قِدر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بهم زدن محتویات دیگ...
-
ک
لغتنامه دهخدا
ک . (حرف ) حرف بیست و پنجم از الفبای فارسی و بیست و دوم از حروف هجای عرب و یازدهم از حروف ابجد و نام آن کاف است . و در حساب جُمَّل آن را بیست گیرند و برای تشخیص از کاف پارسی یا «گ » آن را کاف تازی و کاف عربی گویند، و آن از حروف مصمته و مائیه و هم از ...