کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قاسم ساروقیلان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قاسم ساروقیلان
لغتنامه دهخدا
قاسم ساروقیلان . [ س ِ ] (اِخ ) ابن علاءالدوله ذوالقدر. جنگجوئی دلاور بود که به علت شجاعت و تهوری که داشت او را ساروقیلان لقب داده بودند. پدرش علاءالدوله ذوالقدر لشکری فراهم آورده و به سرکردگی فرزند خود قاسم به صوب دیاربکر برای محاربه ٔ با محمدبیک اس...
-
واژههای مشابه
-
کلاته قاسم
لغتنامه دهخدا
کلاته قاسم . [ ک َ ت ِ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کلاته قاسم
لغتنامه دهخدا
کلاته قاسم . [ ک َ ت ِ س ِ] (اِخ ) دهی است از دهستان کاریزنو بالاجام بخش تربت جام شهرستان مشهد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کوشک قاسم
لغتنامه دهخدا
کوشک قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان خواجه که در بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد واقع است و 278 تن سکنه دارد. این ده را قصرعاضم نیز گویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
زینل قاسم
لغتنامه دهخدا
زینل قاسم . [ زِ ن َ س ِ ] (اِخ ) دهی از بخش شیب آب شهرستان زابل است که 560 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
ابن قاسم
لغتنامه دهخدا
ابن قاسم . [ اِ ن ُ س ِ ] (اِخ ) یا ابن الخطیب قاسم محیی الدین محمد. صاحب کشف الظنون گوید او کتاب ربیعالابرار زمخشری را مختصر کرده و آنرا روض الابرار نام نهاده است . وفات او940 هَ .ق . بوده است .
-
شاه قاسم
لغتنامه دهخدا
شاه قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) شهرت قاسم نوربخش بن محمد. رجوع به قاسم نوربخش شود.
-
قاسم آباد
لغتنامه دهخدا
قاسم آباد. [ س ِ ] (اِخ ) (رودخانه ٔ...) یکی از رودخانه های شمال ایران که از خشکه رود تا آنجا در حدود یک فرسخ است . (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 39 و 203).
-
قاسم آباد
لغتنامه دهخدا
قاسم آباد. [ س ِ ] (اِخ ) به کُرِه که نام دیگرآن است رجوع شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
قاسم آباد
لغتنامه دهخدا
قاسم آباد. [ س ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش راین شهرستان بم . در 4000گزی جنوب راین ، کنار راه فرعی ساردوئیه به راین . سکنه ٔآن 2 خانوار است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
قاسم آباد
لغتنامه دهخدا
قاسم آباد. [ س ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان ارزوئیه بخش بافت شهرستان سیرجان . در 90000گزی جنوب باختری بافت سر راه مالرو ده سرد جنز واقع است . سکنه ٔ آن 12 تن . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
قاسم آباد
لغتنامه دهخدا
قاسم آباد. [ س ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان باغین بخش حومه ٔ شهرستان کرمان . در 60000گزی باخترکرمان و 12000گزی شمال شوسه ٔ کرمان به طهران سکنه ٔ آن 2 خانوار است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
قاسم آباد
لغتنامه دهخدا
قاسم آباد. [ س ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حسنوند بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد. در 5هزارگزی خاور الشتر و 5هزارگزی خاور شوسه ٔ الشتر به خرم آباد واقع است . و50 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
قاسم آباد
لغتنامه دهخدا
قاسم آباد. [ س ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان خنامان شهرستان رفسنجان . در 55000گزی خاور رفسنجان و 5000گزی جنوب شوسه ٔ رفسنجان به کرمان . سکنه ٔ آن 27 تن . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).