کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قاسم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قاسم
/qāsem/
معنی
قسمتکننده؛ بخشکننده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قاسم
فرهنگ نامها
(تلفظ: qāsem) (عربی) (در قدیم) بخشکننده ، مقسم ؛ (در اعلام) نام فرزند امام حسن (ع) که در واقعهی کربلا شهید شد ؛ نام یکی از فرزندان پیغمبر اکرم (ص).
-
قاسم
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ ع . ] (اِفا.) بخش کننده ، قسمت کننده .
-
قاسم
لغتنامه دهخدا
قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن محمدبن ابراهیم وراق مدینی ، معروف به اشقر. از محدثان است . (ذکر اخبار اصبهان چ لیدن ج 2 ص 163).
-
قاسم
لغتنامه دهخدا
قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن یَنَّج ، مکنی به ابوعبداﷲ. وی از ابوجعفربن مغیث و جز او روایت دارد و از دانشمندان و هوشمندان است . در رمضان سال 498 هَ . ق . در قرطبه وفات کرد و در ربض مدفون گشت . (الحلل السندسیه ج 2 ص 22).
-
قاسم
لغتنامه دهخدا
قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن خزر. محدث است . (منتهی الارب ).
-
قاسم
لغتنامه دهخدا
قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن عبدالوهاب باطرقانی ، مکنی به ابوالعباس . از عقیل بن یحیی روایت کند. (ذکر اخبار اصبهان چ لیدن ج 2 ص 163).
-
قاسم
لغتنامه دهخدا
قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲبن سلیمان بن وهب حارثی (258 - 291 هَ . ق . / 872 - 904 م .) از نویسندگان و شعراء است که پس از پدرش عبیداﷲ به سال 288 به وزارت دربار معتضد عباسی رسید، و چون معتضد به سال 289 هَ . ق . وفات کرد قاسم بار خلافت رابه دوش کشی...
-
قاسم
لغتنامه دهخدا
قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن عساکر. رجوع به قاسم بن هبة العساکر و قاسم بن علی بن حسن بن هبة اﷲ شود.
-
قاسم
لغتنامه دهخدا
قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن عصام بن محمدبن مهریار تاجر، مکنی به ابومحمد. از یحیی بن حاتم و منبه بن عبداﷲ مدائنی روایت کند. (ذکر اخبار اصبهان چ لیدن ج 2 ص 163).
-
قاسم
لغتنامه دهخدا
قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن علی بن حسن بن هبةاﷲ، مکنی به ابومحمد و مشهور به ابن عساکر [ 527 - 600 هَ. ق . / 1133 - 1203 م . ] محدثی بود از مردم دمشق که از مصر دیدن کرد و مردم آن سامان از او درس فراگرفتند. وی فرزند مؤلف تاریخ کبیر است و خود تألیفاتی د...
-
قاسم
لغتنامه دهخدا
قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن علی بن محمدبن عثمان حریری . از طائفه حرامی و از مردم بصره و از علماء بزرگ ادب بوده است . سمعانی گوید: وی سرآمد همگنان خود بشمار میرفت و در فن ادب و فصاحت کسی به پای او نمیرسید. از ابوتمام محمدبن حسن بن موسی مقری و ابوالقاسم ...
-
قاسم
لغتنامه دهخدا
قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن عمروبن محمدبن الحکم . از خاندان بنی ثقیف . یکی از فرمانداران و والیان دوره ٔ مروانی بود و شعر نیز میسرود. مروان بن محمد به سال 127 هَ .ق . حکومت یمن را به وی واگذاشت . در دوران او شورش اباضیه در حضرموت و یمن به سرکردگی طالب ...
-
قاسم
لغتنامه دهخدا
قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن عیسی بن ادریس بن معقل ، مکنی به ابودلف و مشهور به عجلی از خاندان بنی عجل بن لجیم . بزرگ خاندان خود و امیر کرخ و یکی از بزرگان بود.رجوع به وفیات الاعیان ج 1 ص 423 والاغانی طبعة الدار ج 8 ص 248 و سمط اللئالی ص 331 و مرزبانی ص ...
-
قاسم
لغتنامه دهخدا
قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن عیسی بن ناجی تنوخی قیروانی . فقیه و قاضی و از مردم قیروان بود. در قیروان به تحصیل علوم همت گماشت و در چند شهر متصدی منصب قضا گردید. کتابها و تألیفاتی دارد و از اوست : 1- شرح المدونة، خطی . 2- زیادات علی معالم الایمان ، چاپی...
-
قاسم
لغتنامه دهخدا
قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن غیاث الدین مشهدی ملقب به میرک جلال الدین . به سال 898 هَ . ق . پس از پدر در حدود سه چهار سال به مراسم منصب صدارت قیام نمود و به سال 901 هَ . ق . در حصار شادمان فوت کرد. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 323).