کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قارچمهار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مهار
دیکشنری فارسی به عربی
اقامة
-
مهار
لهجه و گویش تهرانی
افسار ،دهانه
-
گنده قارچ
لغتنامه دهخدا
گنده قارچ . [ گ َدَ / دِ ] (اِ مرکب ) هرگاه در میوه جات و یا سیب زمینی و غیره بر اثر باد یا نیش حشرات و یا عمل آوردن زمین خراشی وارد شود گنده قارچ وارد آن شده مشغول تغذیه می شود و درنتیجه میوه ها لهیده و گندیده می شود. سیب زمینی گنده قارچی پوستش مانن...
-
fungistatic
قارچایستان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] هر ماده یا عاملی که رشد و تکثیر دستِکم برخی از انواع قارچهای موجود در فضای تحت اثر خود را متوقف میکند
-
mycophage
قارچخوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] ویروسی که باعث عفونت و تلاشی قارچ میشود
-
fungemia/ fungaemia, mycethemia, mycohemia
قارچخونی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] وجود قارچ در خون
-
mycotoxin
قارچزهرابه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] مادۀ سمی با منشأ قارچی
-
mycology
قارچشناسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] دانش مطالعۀ قارچها
-
fungicide
قارچکش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] مادهای شیمیایی که از آن برای از بین بردن قارچها استفاده میشود
-
قارچها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ← قارچان
-
قارچ سمی
دیکشنری فارسی به عربی
فطر
-
قارچ هَرُمه
لهجه و گویش بختیاری
qârč haroma قارچِ حرام، قارچِ سمّى.
-
گسسته مهار
لغتنامه دهخدا
گسسته مهار. [ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ م ِ / م َ ] (ص مرکب )سرکش . (برهان ). عنان بریده . لجام گسیخته : چنان دید کز تازیان صدهزارهیونان مست و گسسته مهار. فردوسی .به چنگ اندرون گرزه ٔ گاوساربسان هیونی گسسته مهار. فردوسی .غضب ستیزه گر و عقل قهرمان در خواب ...
-
مهار کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مطیع کردن، منقاد ساختن ۲. کنترل کردن، رام ساختن، زیر یوغ خود درآوردن، تحت سلطه خوددرآوردن، در اختیار گرفتن ۳. گرفتار ساختن، بازداشت کردن ۴. بستن ۵. زدن، نصب کردن
-
mooring mat
غلاف مهار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] غلافی از الیاف بسیار ستبر و محکم که برای جلوگیری از فرسایش طناب مهار به دور آن میپیچند