کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قارون دژ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قارون دژ
لغتنامه دهخدا
قارون دژ. [ دِ ] (اِخ ) نام قلعه ای است . (حبیب السیر خیام ج 2 ص 651 و 652 و چ قدیم ج 3 ص 233 و 234).
-
واژههای مشابه
-
قَارُونُ
فرهنگ واژگان قرآن
نام فردي از قوم موسي علي نبينا و عليه السلام که پسر عمو يا پسر خاله حضرت نيز بوده است و پس از اينکه به ثروتي مي رسد که حمل کليدهاي گنجهايش گروهي تنومند را خسته مي کرده سر به طغيان بر مي دارد و حتي با اجير کردن زني فاحشه قصد تهمت زدن به حضرت موسي را د...
-
گنج قارون
لغتنامه دهخدا
گنج قارون . [ گ َ ج ِ ] (اِخ ) گنج روان . گنجی که قارون از زر و سیم فراهم آورده بود و بزرگی و فراوانی آن قوم موسی را بشگفتی انداخت . در شأن آن گنج در ذیل سوره ٔ 28 (قَصَص ) آیه ٔ 76 آمده است : ان قارون کان من قوم موسی فبغی علیهم و اتیناه من الکنوز م...
-
گنج قارون
فرهنگ فارسی معین
(گَ جِ) (اِمر.) نام گنجی بزرگ منسوب به قارون معاصر حضرت موسی (ع ).
-
قارون شدن
لغتنامه دهخدا
قارون شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) توانگر شدن : مپندار گر سفله قارون شودکه طبع لئیمش دگرگون شود. سعدی (بوستان ).قارون گرفتمت که شدی در توانگری سگ نیزبا قلاده ٔ زرین همان سگ است .سعدی .
-
هارون و قارون
فرهنگ گنجواژه
مومن و غیرمومن.
-
جستوجو در متن
-
خیل
لغتنامه دهخدا
خیل . [ خ َ ] (ع اِ) لشکر. سپاه . (ناظم الاطباء). گروه سواران . (غیاث اللغات ). لشکریان . سپاهیان . نظامیان . عساکر. آنان که خدمت لشکری کنند : که هرچند هستند خیل و سپاه همه برنشینند فردا به گاه . فردوسی .علمهای شاهی برآمد بماه همه برنشستند خیل و سپاه...
-
ابوشکور
لغتنامه دهخدا
ابوشکور. [ اَ ش َ ] (اِخ ) بلخی . یکی از اجله ٔ شعرای باستانی ایران . در تذکره ها ازتاریخ حیات او جز نام و موطن و از شعر وی غیر از بیتی چند در تذاکر و متفرقاتی در کتب لغت که همگی بر کمال قدرت طبع و جودت و صفای قریحت او دلیل کند بر جای نیست . ابوشکور ...
-
ا
لغتنامه دهخدا
ا. [ اَ ] (پیشوند) همزه ٔمفتوحه در زبانهای باستانی ما علامت سلب و نفی بوده ،چون : ابرنایو؛ نابرنا، نابالغ. اَمهرک َ؛ بی مرگ . (اوستائی ). اکرانه ؛ بی کنار، بی کرانه ، نامتناهی . و این حرف برای چنین معنی در کلمه ٔ اَسغدَه ، به معنی ناسوخته ، یا نیم سو...
-
ساختن
لغتنامه دهخدا
ساختن . [ ت َ ] (مص ) بناء. بناکردن . عمارت . عمارت کردن .برآوردن . پی افکندن . بن افکندن . بنیان : دور ماند از سرای خویش و تبارنسری ساخت بر سر کهسار. رودکی .ساختن سیاوش گنگ دژ را. (ازعناوین شاهنامه ).به ایران پدر را بینداختی بتوران همی شارسان ساختی ...