کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قارض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قارض
معنی
(رِ) [ ع . ] (اِفا.) خاینده و جاونده مانند موش .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قارض
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ ع . ] (اِفا.) خاینده و جاونده مانند موش .
-
قارض
لغتنامه دهخدا
قارض . [ رِ ] (اِخ ) شهرکی است به طخارستان علیا. (از معجم البلدان چ سعادت مصر ج 7 ص 10).
-
قارض
لغتنامه دهخدا
قارض . [ رِ ](ع ص ) خاینده و جاینده مانند موش . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
قارز
لغتنامه دهخدا
قارز. [ رِ ] (اِخ ) قریه ای است از قراء نیشابور که شاید بدان کارز نیز گفته شود. (الانساب سمعانی ).
-
قارظ
لغتنامه دهخدا
قارظ. [ رِ ] (ع ص ) چیننده ٔ برگ سلم . (منتهی الارب ). چیننده ٔ برگ درخت سلم . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
ارنب رومی
لغتنامه دهخدا
ارنب رومی . [ اَ ن َ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خوک هندی . خوکچه . قسمی از پستانداران قارِض .