کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قارت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قارت
لغتنامه دهخدا
قارت . [ رِ ] (ع ص ) آنکه هرچه بیابد بگیرد. (منتهی الارب ). || مشک نیکوتر تیزبوی سبک سنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || خون که در پوست بمیرد. (مهذب الاسماء).
-
قارت
لهجه و گویش تهرانی
صدا ناجور
-
واژههای مشابه
-
قارَت کردن
لهجه و گویش بختیاری
qârat kerdan غارت کردن، تاراج کردن.
-
قارت و قورت
لغتنامه دهخدا
قارت و قورت .[ ت ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) هنگامه . شارت و شورت .
-
قارت و قورت
فرهنگ گنجواژه
لاف و گزاف، سر و صدای بیهوده، تهدید توخالی، سروصدای ناهنجار.
-
قارت و قورت
لهجه و گویش تهرانی
صدای تهدید
-
واژههای همآوا
-
غارت
لغتنامه دهخدا
غارت . [رَ ] (ع اِمص ) غارة. تاراج . چپو. چپاول . تالان . چپو کردن . به چپاول بردن . تالان کردن . ج ، غارات . تاخت و تاراج و نهب و ریسمان نیک بافته . || (ص ) تاراج کننده . (منتهی الارب ) (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
غارت
واژگان مترادف و متضاد
ایلغار، تاراج، تالان، چپاول، دزدی، لاش، نهب، یغما
-
غارت
فرهنگ واژههای سره
تاراج، چپاول
-
غارت
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . غارة ] (اِ.) چپاول کردن ، به تاراج بردن .
-
قعرة
لغتنامه دهخدا
قعرة. [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دههای یمن و در ناحیه ٔ ذمار واقع است . (معجم البلدان ).
-
قعرة
لغتنامه دهخدا
قعرة. [ ق َ رَ ] (ع اِ) اسم است چیزی را که ته کاسه را پوشد. (اقرب الموارد). آنچه در تک کاسه و مانندآن باشد. || گوی شکافته در زمین برابر. (منتهی الارب ). جوبة تنجاب من الارض . (اقرب الموارد).
-
قعرة
لغتنامه دهخدا
قعرة. [ ق َ ع ِ رَ ] (ع ص ) (قصعة...) کاسه که در وی چیزی به قدر پوشش تک باشد. (منتهی الارب ). قَعْری ̍. (اقرب الموارد). رجوع به قَعْری ̍ شود. || امراءة قعرة؛ زن در شهوت ، یا آنکه شهوتش در تک فرج باشد، یا آنکه مبالغه خواهد در جماع . (منتهی الارب ).