کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قارات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قارات
لغتنامه دهخدا
قارات . (ع اِ) ج ِقاره . کوههای کوچک و اعاظم آکام . (معجم البلدان ).
-
واژههای مشابه
-
قارات الحبل
لغتنامه دهخدا
قارات الحبل . [ تُل ْ ح ُ ب َ ] (اِخ ) جائی است در یمامه که میان آن تا حجر الیمامه یک شبانه روز است . شاعر گوید:ما ابالی اء لئیم سبنی ام عوی ذئب بقارات الحبل .(معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
غارات
لغتنامه دهخدا
غارات . (ع اِ) ج ِ غارة. (اقرب الموارد) : و ولایت از تاراج و غارات محافظت نمودی . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 96).
-
قارعة
لغتنامه دهخدا
قارعة. [ رِ ع َ ] (اِخ ) (الَ ...) نام سوره ٔ صدویکمین است از سوره های قرآن مشتمل بر هشت یا یازده آیه و در مکه نازل شده و پس از عادیات و پیش از تکاثر واقع است و آغاز آن چنین است : القارعة ما القارعة.
-
قارعة
لغتنامه دهخدا
قارعة. [ رِ ع َ ] (اِخ ) سریه ای است مر نبی را (ص ). (منتهی الارب ) : تصیبهم بما صنعوا قارعة. (قرآن 31/13) (منتهی الارب ).
-
قارعة
لغتنامه دهخدا
قارعة. [ رِ ع َ ] (ع اِ) نامی است رستاخیز را. (مهذب الاسماء). قیامت . || سختی روزگار. (منتهی الارب ). حادثه . سختی . (آنندراج ). داهیة تفجوهم . (منتهی الارب ). ج ، قوارع .
-
قَارِعَةُ
فرهنگ واژگان قرآن
کوبنده - يکي از اسامي قيامت( بدين جهت قيامت را قارعه ( کوبنده )ناميده که آسمانها و زمين را به هم ميکوبد ، و به آسمان و زميني ديگر تبديل ميکند ، کوهها را به راه مياندازد ، خورشيد را تيره و ماه را منخسف ميکند ، ستارگان را ميريزد و تمامي اشيا به قهر خدا...
-
جستوجو در متن
-
ظلیف
لغتنامه دهخدا
ظلیف . [ ظُ ل َ ] (اِخ ) موضعی است درشعر عبیدبن ایوب اللص ّ آنجا که میگوید : ألا لیت شعری هل تغیربعدناعن العهد قارات الظلیف الفواردو هل رام عن عهدی وُدَیْک ٌ مکانه الی حیث یفضی سیل ذات المساجد.(معجم البلدان ).
-
قارة
لغتنامه دهخدا
قارة. [ رَ ] (ع اِ) کوه کوچک مستدیر. و اصمعی گوید از جبل کوچکتر است . (معجم البلدان ). کوهک خردجدا از کوهها. || سنگ بزرگ . || سنگ سیاه . || پشته و زمین که در آن سنگریزه های سیاه باشد. ج ، قار، قارات ، قور قیران . || بانگ که بس بلند بود. (ناظم الاطباء...
-
حجر
لغتنامه دهخدا
حجر. [ ح َ ] (اِخ ) یاقوت گوید شهر یمامه و ام القرای آن است ، اکنون مشترک است ولی اصلاً مختص حنیفه بود، و اکنون مانند بصره و کوفه ، هر طائفه را در آن ناحیتی هست . ولی اکثریت از آن بنی عبید است که از بنی حنیفه هستند. ابوعبیده عمر مثنی گفت : بنی حنیفةب...