کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قاذف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قاذف
لغتنامه دهخدا
قاذف . [ ذِ ] (ع ص ) آنکه کس را به ارتکاب زنا یا لواط منتسب میکند.
-
قاذف
لغتنامه دهخدا
قاذف . [ ذِ ] (ع ص ) از قذف . سنگ انداز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هم بین حاذف و قاذف . الحاذف بالعصا و القاذف بالحجارة. (منتهی الارب ). || ناقه ٔ قاذف ؛ شتر ماده ای که از پیش روی خود را پیشاپیش شتران دیگر اندازد و پیش رود. (منتهی الا...
-
واژههای همآوا
-
غاضف
لغتنامه دهخدا
غاضف . [ض ِ ] (ع ص ) نیکوحال . (منتهی الارب ). الناعم البال . (قطر المحیط). || زیست نازک خوش . (منتهی الارب ). الناعم من العیش . (قطر المحیط). || سگ که گوش وی پیش فروهشته باشد. (منتهی الارب ). من الکلاب ؛ المنکسر اعلی اُذنه الی مقدّمه . (قطر المحیط).
-
جستوجو در متن
-
قذف
لغتنامه دهخدا
قذف . [ ق ُ ذُ ] (ع ص ) دور. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || دوراندازنده مردم را. گویند: نوی قذف و منزل قذف و فلاة قذف ، ای بعیدة. (منتهی الارب ). || جائی که در آن بلغزند. || (اِ) کرانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (ص ) ناقة قُذُف ؛ شتر ماده ٔ قاذف ...
-
قذاف
لغتنامه دهخدا
قذاف . [ ق ِ ] (ع اِ) آنچه به پنجه گیرند به اندازه ٔ پری که کف پس اندازد آن را. (از اقرب الموارد)(منتهی الارب ) (آنندراج ). آنچه به دست گیرند به اندازه ای که کف را پر کنند و دور اندازند. (ناظم الاطباء). || آنچه به دست برداشتن توانی و بیندازی آن را. (...
-
ملاعنة
لغتنامه دهخدا
ملاعنة. [ م ُ ع َ ن َ ] (ع مص ) بر یکدیگر لعنت خواندن شوی و زن . لعان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نفرین و لعنت کردن یکدیگر را. لعان . (از اقرب الموارد). || (اصطلاح فقه ) قذف شوی زن را در حال آبستنی و چهار بار شاهد گرفتن خدای بر راستگویی خویش و گفتن ...
-
اصفریه
لغتنامه دهخدا
اصفریه . [ اَ ف َ ری ی َ ] (اِخ ) گروهی از خوارج ، و از یاران زیادبن الاصفر باشند. گویند خودداری از جهاد، در صورتی که با حکم جهاد موافق باشند کفر نباشد و کودکان مشرکان را کافر نتوان خواند و سنگسار کردن اسقاط نگردد، و تقیه در گفتار جایز است نه در کردا...