کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قادحة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قادحة
لغتنامه دهخدا
قادحة. [ دِ ح َ ] (ع ص ) تأنیث قادح . رجوع به قادح شود.
-
واژههای مشابه
-
قادحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قادحَة، مؤنثِ قادح، جمع: قَوادِح] [قدیمی] qādehe ۱. کرم دندان.۲. کرم چوبخوره.
-
جستوجو در متن
-
قوادح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمعِ قادِحَة] [قدیمی] qavādeh = قادحه
-
قوادح
لغتنامه دهخدا
قوادح . [ ق َ دِ ] (ع اِ) طعن ها و شتم ها و سرزنش ها. (ناظم الاطباء). || (ص ، اِ)ج ِ قادحة، مؤنث قادح . رجوع به قادحة و قادح شود.
-
حسین یمنی
لغتنامه دهخدا
حسین یمنی . [ ح ُ س َ ن ِ ی َ م َ ] (اِخ ) ابن علی زیدی شیعی . او راست : «الایضاح و البیان » و «قادحه زناد الفطن » که در1282 هَ . ق . / 1865 م . تألیف کرده است . (هدیة العارفین ج 1 ص 329) (ایضاح المکنون ) (معجم المؤلفین ).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن سعیدبن عبدالرحمان بن زیادبن عبداﷲبن زیادبن عجلان . مکنی به ابن عقده . کنیتش ابوالعباس است از حفاظ احادیث و ضباط اخبار بود در میان متقدمین علماء بکثرت روایات و انتقاد اسناد و معرفت رجال و رواج سنن امتیازی کامل و اختص...