کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قاب و قدح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قاب و قدح
لغتنامه دهخدا
قاب و قدح . [ب ُ ق َ دَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شاید از قاب ترکی به معنی ظرف و یا از قعب عربی . ظروف چینی بزرگی که در مجالس ترحیم وسط اطاق بر شالی گسترده نهند. قدح بسیار بزرگ از چینی های مرغی فغفوری و گلدانهای بزرگ متناسب با آن قدح که چون زینتی در ...
-
قاب و قدح
فرهنگ گنجواژه
ظرفهای چینی بزرگ که در مجالس ترحیم روی شال میگذارند، کاسه و بشقاب.
-
واژههای مشابه
-
frame 1
قاب 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] سازهای اسکلتی که تمام اتصالات آن صُلب در نظر گرفته شود
-
racking 2
قابخوابی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] تغییر شکل عرضی چارچوب کشتی یا بارگُنج به دلیل فشارهای واردآمده به آن
-
filter leaf
قاب صافی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسى شيمى] هریک از قابها یا چهارچوبهای نگهدارندۀ پارچۀ صافی در صافی فشاری
-
proscenium arch
قاب صحنه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] چهارچوبی که کل صحنه را از تالار جدا میکند
-
side frame 2, truck side
قاب کناری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] بخش جانبی فولادی بوژی سهتکه که نیروهای قائم را از چرخها به جعبۀ یاتاقان یا از پایه به گهوارۀ بوژی منتقل میکند
-
قاب دستمال
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِمر.) دستمالی که در منزل برای پاک کردن یا خشک کردن به کار می رود. قابس (بِ) [ ع . ] (اِفا.) سوزنده ، درخشان .
-
قاب شور
فرهنگ فارسی معین
= قاب شوی : (ص فا.) (عا.) قاب دستمال .
-
پیش قاب
لغتنامه دهخدا
پیش قاب . (اِ) بشقاب (لغت محلی شوشتر).
-
قاب آینه
لغتنامه دهخدا
قاب آینه . [ ب ِ ی ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چارچوب که آینه در آن گیرد.
-
قاب ترازو
لغتنامه دهخدا
قاب ترازو. [ ب ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خریطه . || ترازوخانه . ظرفی که در آن ترازو نهند.
-
قاب شانه
لغتنامه دهخدا
قاب شانه . [ ب ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) از قاب ترکی + شانه . شانه نیام . شانه دان .
-
قاب عکس
لغتنامه دهخدا
قاب عکس . [ ب ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) از قاب ترکی به معنی ظرف + عکس . چارچوبی که عکس در وی گیرند.