کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قاب دستمال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قاب دستمال
/qābdastmāl/
معنی
تکهای پارچه که با آن ظرفها را بشویند یا گردگیری کنند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قاب دستمال
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِمر.) دستمالی که در منزل برای پاک کردن یا خشک کردن به کار می رود. قابس (بِ) [ ع . ] (اِفا.) سوزنده ، درخشان .
-
قاب دستمال
لغتنامه دهخدا
قاب دستمال . [ دَ ] (اِ مرکب ) مرکب از قاب ترکی به معنی ظرف و دستمال فارسی . جامه ای که بدان در مطبخ ظرف شویند یا ظرف شسته را خشک کنند. جعاله و جعال . (منتهی الارب ). || رکوی که خوالیگران ظرف چرب را در آب گرم بدان سایند و چربی گیرند و آن غیر جل قاب ش...
-
قاب دستمال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی. فارسی] [عامیانه] qābdastmāl تکهای پارچه که با آن ظرفها را بشویند یا گردگیری کنند.
-
واژههای مشابه
-
قآب
لغتنامه دهخدا
قآب . [ ق َ آ ] (ع مص ) بسیار نوشیدن آب را و پر شدن . گویند قَئِب َ الرجل من الماء قاباً وقآباً؛ بسیار نوشید آب را و پر شد. (منتهی الارب ).
-
قأب
لغتنامه دهخدا
قأب . [ ق َ ءَ ] (ع مص ) خوردن طعام را یا آب را. (منتهی الارب ). || یا خوردن تمامه ٔ آن را. گویند: قَاءَب َ الطعام قأباً؛ خورد طعام را یا خورد تمامه ٔ آن را. و نیز قأب الماء؛ آشامید آب را یا آشامید تمامه ٔ آن را. (منتهی الارب ).
-
قَابَ
فرهنگ واژگان قرآن
به اندازه ي - فاصله ميان دستگيره کمان و زه آن(کلمه قاب و کلمه قيب مانند کلمه قاد و قيد به معناي مقدار هر چيز است )
-
frame 1
قاب 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] سازهای اسکلتی که تمام اتصالات آن صُلب در نظر گرفته شود
-
قاب 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] ← قاب تصویر
-
freeze frame 2, fixed frame, stop frame
قاب ایستا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] نما یا تصویر ثابت و بیحرکت که با چاپ مکررِ قاب تصویری مشخص به دست میآید
-
قابایستانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] ← ایستا کردن قاب تصویر
-
framing
قاببندی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون، مهندسی عمران] [سینما و تلویزیون] گزینش مناسبترین قاب تصویر با تنظیم زاویۀ عدسی و دوربین [مهندسی عمران] نصب قاب دور یک بازشو (opening) یا قسمتی از سازه
-
truck frame
قاب بوژی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] سازۀ یکتکۀ فولادی که اسکلت بوژی به شمار میرود و اجزای بوژی به آن متصل میشود
-
propeller frame
قاب پروانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] چارچوبی که دربرگیرندۀ جایگاه سکان و طاقی پروانه و جایگاه پروانه و پاشنۀ چرخشی سکان (sole piece) است
-
license plate frame
قاب پلاک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] پوشش پلاستیکی یا فلزی که پلاک را در بر میگیرد و از آن محافظت میکند