کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قابل للاستهلاک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قابل مقایسه
فرهنگ واژههای سره
سنجش پذیر
-
قابل مهار
فرهنگ واژههای سره
مهارشدن
-
قابل دار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (ص مر.) باارزش ، شایسته . (?(قابلمه (بْ لَ مِ) [ تر. ] (اِ.) دیگ ، دیگ در دار فلزی برای پختن غذا.
-
قابل ایروانی
لغتنامه دهخدا
قابل ایروانی . [ ب ِ ل ِرْ ] (اِخ ) حسنعلیخان فرزند محمدخان قاجار و از مردم ایروان است . سالها در خدمت شاهزاده محمود میرزا زیسته است . این اشعار از اوست :گفتی به روز مرگ بیایم به پرسشت باری چنان بیا که بیائی بکار ما.زاهد به زهد نازی و ترسم سبق برداز ...
-
قابل اتساع
لغتنامه دهخدا
قابل اتساع . [ ب ِ ل ِ اِت ْ ت ِ ] (ص مرکب ) گسترش پذیر. هر چه که بتوان آن را وسعت داد.
-
قابل اجراء
لغتنامه دهخدا
قابل اجراء. [ ب ِ ل ِ اِ ] (ص مرکب ) اجراشدنی . انجام پذیر. اجرأپذیر.
-
قابل احتراق
لغتنامه دهخدا
قابل احتراق . [ ب ِ ل ِ اِ ت ِ ] (ص مرکب ) (اصطلاح فیزیک و شیمی ) ماده ٔ... احتراق پذیر. سوختنی . رجوع به قابلیت احتراق شود.
-
قابل ارتجاع
لغتنامه دهخدا
قابل ارتجاع . [ ب ِ ل ِ اِ ت ِ ] (ص مرکب ) (اصطلاح فیزیکی ) جسم ... ارتجاع پذیر. برگشت پذیر. رجوع به قابلیت ارتجاع شود.
-
قابل استیناف
لغتنامه دهخدا
قابل استیناف . [ ب ِ ل ِ اِ ] (ص مرکب ) استیناف پذیر. پژوهش پذیر. || (اصطلاح حقوق ). رجوع به قابل پژوهش شود.
-
قابل اشتعال
لغتنامه دهخدا
قابل اشتعال . [ ب ِ ل ِ اِ ت ِ ] (ص مرکب ) قابل احتراق . روشن شدنی .
-
قابل اعتراض
لغتنامه دهخدا
قابل اعتراض . [ ب ِل ِ اِ ت ِ ] (ص مرکب ) اعتراض پذیر. || (اصطلاح حقوق ) حکمی که بتوان بدان اعتراض کرد. هر حکمی که غیاباً از دادگاه بخش یا شهرستان صادر شده باشد. احکام و قرارهائی که غیاباً صادر شده باشند در مدت معین قابل اعتراض است . رجوع به قانون آئ...
-
قابل اعتماد
لغتنامه دهخدا
قابل اعتماد. [ ب ِ ل ِ اِ ت ِ ] (ص مرکب )قابل اطمینان . آنکه یا آنچه اعتماد کردن را بشاید.
-
قابل اغماض
لغتنامه دهخدا
قابل اغماض . [ ب ِ ل ِ اِ ] (ص مرکب ) چشم پوشیدنی . آنچه بتوان آن را نادیده گرفت .
-
قابل اکل
لغتنامه دهخدا
قابل اکل . [ ب ِ ل ِ اَ] (ص مرکب ) خوردنی . هر چیز که خورده شود. مأکول .
-
قابل التوب
لغتنامه دهخدا
قابل التوب . [ ب ِ لُت ْ ت َ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی به معنی پوزش پذیر.