کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قابض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قابض
/qābez/
معنی
۱. (پزشکی) دارویی که باعث ایجاد خشکی در رودهها و رفع اسهال میشود.
۲. [قدیمی] گیرنده.
۳. [قدیمی] درمشتگیرنده.
۴. [قدیمی] تنگکننده.
۵. [قدیمی] درهمکشنده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. گیرا، گیرنده
۲. دبش، گس
دیکشنری
astringent, costive
-
جستوجوی دقیق
-
قابض
واژگان مترادف و متضاد
۱. گیرا، گیرنده ۲. دبش، گس
-
قابض
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - گیرنده ، در مشت گیرنده . 2 - در طب دارویی که یبوست ایجاد کند.
-
قابض
لغتنامه دهخدا
قابض . [ ب ِ ] (اِخ ) خواجه درویش احمد قابض . رجوع به احمد قابض شود.
-
قابض
لغتنامه دهخدا
قابض . [ ب ِ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (مهذب الاسماء) (مجمل اللغه ).
-
قابض
لغتنامه دهخدا
قابض . [ ب ِ ] (ع ص ) میراننده . || گیرنده . (ناظم الاطباء). به پنجه گیرنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در مشت گیرنده . (ناظم الاطباء). || درآورنده . بیرون کشنده . قابض روح : قابل انوار عدل ، قابض ارواح مال فتنه ٔ آخر زمان ، از کف او مصطلم . خاق...
-
قابض
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] qābez ۱. (پزشکی) دارویی که باعث ایجاد خشکی در رودهها و رفع اسهال میشود.۲. [قدیمی] گیرنده.۳. [قدیمی] درمشتگیرنده.۴. [قدیمی] تنگکننده.۵. [قدیمی] درهمکشنده.
-
قابض
دیکشنری فارسی به عربی
مادة مقلصة
-
واژههای مشابه
-
قابض ارواح
لغتنامه دهخدا
قابض ارواح . [ ب ِ ض ِ اَرْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جان گیر. (روضة العقول ). جان ستان . جان ستاننده . گیرنده ٔ جانها. || (اِخ ) ملک الموت . عزرائیل : محمد مصطفی که خواجه ٔ هر دو سرا بود قابض ارواح از عالم جلال به قضای جانش آمد. (قصص الانبیاء جویری...
-
قابض جریمه
لغتنامه دهخدا
قابض جریمه . [ ب ِ ض ِ ج َ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) کسی که تاوان و جریمه در نزد وی جمع میشود. (ناظم الاطباء).
-
قابض مالیات
لغتنامه دهخدا
قابض مالیات . [ ب ِ ض ِ ] (ص مرکب ) آنکه مالیات در نزد وی جمع میگردد. (ناظم الاطباء).
-
قابض الارواح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] ‹قابض ارواح› [قدیمی] qābezol'arvāh گیرندۀ جانها؛ جانگیر؛ جانستان؛ ملکالموت؛ عزرائیل.
-
داروی قابض
دیکشنری فارسی به عربی
مادة مقلصة
-
فضول و قابِض
فرهنگ گنجواژه
فضول.
-
فضول و قابض
لهجه و گویش تهرانی
کنجکاو،خبرچین