کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قابس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قابس
/qābes/
معنی
۱. آتشخواه.
۲. آتشخوار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قابس
لغتنامه دهخدا
قابس . [ ب ِ ] (اِخ ) (تنگه ٔ ...) تنگه ای است در جنوب تونس و خلیج قابس و بین شط فجیج و شط جرید واقع است و خشکی آن 45 گز ارتفاع دارد. اطراف آن برای کشتی رانی مناسب است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
قابس
لغتنامه دهخدا
قابس . [ ب ِ ] (اِخ ) (خلیج ...) خلیجی است در ساحل جنوب شرقی تونس و به نام شهر قابس شهرت یافته است . در شمال آن جزیره قرقنه و در جنوب آن جزیره ٔ جربه واقع است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
قابس
لغتنامه دهخدا
قابس . [ ب ِ ] (اِخ ) یاقوت گوید: شهری است در شمال افریقا و جنوب شرقی تونس در 300هزارگزی جنوب شهر تونس میان طرابلس و سفاقس و مهدیه ، و تا طرابلس هشت منزل فاصله دارد. عرض جغرافیائی آن 35 درجه است . دارای آبهای جاری و باغها و نخلستانها و درختان توت ، ز...
-
قابس
لغتنامه دهخدا
قابس . [ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از قبس . آتشخواه .
-
قابس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: اَقباس] [قدیمی] qābes ۱. آتشخواه.۲. آتشخوار.
-
واژههای همآوا
-
غابس
لغتنامه دهخدا
غابس . [ ب ِ ] (اِ) عنب الدب است . (فهرست مخزن الادویة). غابس به همین صورت فقط در فهرست مخزن الادویة دیده شد، ظاهراً یا غلط و یا لهجه ٔ دیگر غابش است که شین بسین بدل شده .
-
جستوجو در متن
-
قابسی
لغتنامه دهخدا
قابسی . [ ب ِ ] (ص نسبی ) نسبت است به قابس که یکی از شهرهای شمال آفریقا است .
-
قاب دستمال
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِمر.) دستمالی که در منزل برای پاک کردن یا خشک کردن به کار می رود. قابس (بِ) [ ع . ] (اِفا.) سوزنده ، درخشان .
-
قابسی
لغتنامه دهخدا
قابسی . [ ب ِ ] (اِخ ) عیسی بن ابی عیسی ، مکنی به ابوموسی منسوب به قابس شمال آفریقا. از علماء است (سمعانی ).
-
قابسی
لغتنامه دهخدا
قابسی . [ ب ِ ] (اِخ ) نمودبن مسلم قابسی ، مکنی به ابومنصور از قابس افریقا (از علماء است ). (سمعانی ).
-
اسفاکس
لغتنامه دهخدا
اسفاکس . [ اِ ] (اِخ ) بندری در تونس ، در کنار خلیج قابس ، دارای 40000 سکنه . فرانسویان بسال 1881م . آنجا را بمباران کردند. و رجوع به اسفاقس شود.
-
مرداس
لغتنامه دهخدا
مرداس . [ م ِ ] (اِخ ) جدی جاهلی است و فرزندان او بطنی از بنی عوف بن سلیم از عدنانیه اند و مساکنشان میان قابس و بلدعناب است به مغرب . (الاعلام زرکلی ).
-
اسفاقس
لغتنامه دهخدا
اسفاقس . [ ] (اِخ ) قصبه ای است در خطه ٔ تونس از آفریقا در میان قابس و مهدیّه در دومنزلی مهدیّه . سور و دژی استوار دارد و زیتون بدانجا فراوان است . (قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به اسفاکس شود.