کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قائم بذات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قائم انداز
لغتنامه دهخدا
قائم انداز. [ ءِ اَ ] (نف مرکب ) شطرنج بازکامل و بی نظیر را گویند. (برهان قاطع) : ملک را قائم الهی بودقائم انداز پادشاهی بود.نظامی (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
قائم مقام
لغتنامه دهخدا
قائم مقام . [ ءِ م َ ] (اِخ ) میرزا عیسی پدر میرزا ابوالقاسم قائم مقام مشهوربه میرزا بزرگ و از وزرای فتحعلی شاه قاجار است . ادیبی بارع و منشیی فاضل بوده و از اوست : 1- اثبات النبوة الخاصة به زبان فارسی . 2- احکام الجهاد و اسباب الرشاد که رساله ای است...
-
قائم مقام
لغتنامه دهخدا
قائم مقام . [ ءِ م َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نائب . جانشین . (ناظم الاطباء). خلیفه . نائب مناب : چون طاهر وفات یافت ابوعلی در مدینه قائم مقام او شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272ص 402). چون خلف با آن لشکر با سیستان آمد طاهر وفات یافته بود و حسین پسر او د...
-
خط قائم
لغتنامه دهخدا
خط قائم . [ خ َطْ طِ ءِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خطی است که پس از تقاطع با صفحه یا خطی زاویه ٔ قائمه میسازد.
-
قائم الزاویه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: قائمالزاویة] qā'emozzāviye شکلی که دارای زاویۀ قائمه باشد؛ راستگوشه؛ راستزاویه.
-
قائم الزوایا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] (ریاضی) qā'emozzavāyā شکلی که همۀ زاویههای آن قائمه باشد.
-
قائم اللیل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] qā'emolleyl شبخیز؛ شبزندهدار: قائماللیل و صائمالنهار.
-
قائم انداز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] qā'em[']andāz ۱. شطرنجباز ماهر و بینظیر: ◻︎ ملک را قائم الهی بود / قائمانداز پادشاهی بود (نظامی۴: ۵۴۰).۲. نردباز ماهر و بینظیر.
-
قائم مقام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] ‹قایممقام› qā'emmaqām کسی که در جای کس دیگر قرار گیرد و کارهای او را انجام دهد؛ نایب و جانشین.
-
deflection of the vertical,deviation of the vertical
انحراف قائم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] زاویۀ میان قائم و عمود بر بیضوی مرجع در هر نقطه از سطح زمین
-
قائم مقام
واژهنامه آزاد
جانشین
-
vertical seismic profiling, VSP
لرزهنگاری قائم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] اندازهگیری پاسخ لرزهیاب در عمقهای مختلف چاه به چشمهای در سطح زمین
-
walkabove vertical seismic profiling, walkabove VSP
لرزهنگاری قائم بالاسری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] نوعی لرزهنگاری قائم که در آن گیرنده، در چاه مایل و چشمه، در سطح قرار دارد و این دو طوری جابهجا میشوند که چشمه همواره بهطور قائم بالای گیرنده باشد
-
offset vertical seismic profiling, offset VSP
لرزهنگاری قائم دوراُفتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] نوعی لرزهنگاری قائم که در آن چشمه در فاصلۀ معینی از دهانۀ چاه و گیرنده در عمقهای مختلف چاه قرار میگیرد
-
walkaway vertical seismic profiling, walkaway VSP
لرزهنگاری قائم دورشونده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] نوعی لرزهنگاری قائم که در آن گیرندۀ واقع در عمق مشخصی از چاه امواج لرزهای چشمهای را ثبت میکند که بر روی یک خط راست از دهانۀ چاه دور میشود