کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قائم انداز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قائم العین
لغتنامه دهخدا
قائم العین . [ ءِ مُل ْ ع َ ] (ع ص مرکب ) که چشم بر جای باشد و نبیند. (مهذب الاسماء).
-
قائم اللیل
لغتنامه دهخدا
قائم اللیل . [ ءِ مُل ْ ل َ ] (ع ص مرکب ) شب خیز. شب زنده دار: قائم اللیل و صائم النهار.
-
قائم النار
لغتنامه دهخدا
قائم النار. [ ءِ مُن ْ نا ] (ع ص مرکب )نسوختنی . آنچه در آتش مقاومت کند و از آن چیزی کاسته نشود. (ناظم الاطباء).
-
قائم بذات
لغتنامه دهخدا
قائم بذات . [ ءِ م ِ ب ِ ] (ص مرکب ) (اصطلاح فلسفی ) آنکه یا آنچه بخودی خود وجود دارد. قائم بنفس در مقابل قائم بغیر : زیرنشین علمت کائنات ما به تو قائم چو تو قائم بذات .نظامی .
-
قائم مقام
لغتنامه دهخدا
قائم مقام . [ ءِ م َ ] (اِخ ) میرزا عیسی پدر میرزا ابوالقاسم قائم مقام مشهوربه میرزا بزرگ و از وزرای فتحعلی شاه قاجار است . ادیبی بارع و منشیی فاضل بوده و از اوست : 1- اثبات النبوة الخاصة به زبان فارسی . 2- احکام الجهاد و اسباب الرشاد که رساله ای است...
-
قائم مقام
لغتنامه دهخدا
قائم مقام . [ ءِ م َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نائب . جانشین . (ناظم الاطباء). خلیفه . نائب مناب : چون طاهر وفات یافت ابوعلی در مدینه قائم مقام او شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272ص 402). چون خلف با آن لشکر با سیستان آمد طاهر وفات یافته بود و حسین پسر او د...
-
خط قائم
لغتنامه دهخدا
خط قائم . [ خ َطْ طِ ءِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خطی است که پس از تقاطع با صفحه یا خطی زاویه ٔ قائمه میسازد.
-
قائم الزاویه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: قائمالزاویة] qā'emozzāviye شکلی که دارای زاویۀ قائمه باشد؛ راستگوشه؛ راستزاویه.
-
قائم الزوایا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] (ریاضی) qā'emozzavāyā شکلی که همۀ زاویههای آن قائمه باشد.
-
قائم اللیل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] qā'emolleyl شبخیز؛ شبزندهدار: قائماللیل و صائمالنهار.
-
قائم مقام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] ‹قایممقام› qā'emmaqām کسی که در جای کس دیگر قرار گیرد و کارهای او را انجام دهد؛ نایب و جانشین.
-
deflection of the vertical,deviation of the vertical
انحراف قائم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] زاویۀ میان قائم و عمود بر بیضوی مرجع در هر نقطه از سطح زمین
-
قائم مقام
واژهنامه آزاد
جانشین
-
vertical seismic profiling, VSP
لرزهنگاری قائم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] اندازهگیری پاسخ لرزهیاب در عمقهای مختلف چاه به چشمهای در سطح زمین
-
walkabove vertical seismic profiling, walkabove VSP
لرزهنگاری قائم بالاسری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] نوعی لرزهنگاری قائم که در آن گیرنده، در چاه مایل و چشمه، در سطح قرار دارد و این دو طوری جابهجا میشوند که چشمه همواره بهطور قائم بالای گیرنده باشد