کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قائم آباد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حجة قائم
لغتنامه دهخدا
حجة قائم . [ ح ُج ْ ج َ ت ِ ءِ ] (اِخ ) رجوع به حجت قائم شود.
-
قائم بالذات
لغتنامه دهخدا
قائم بالذات . [ ءِ م ِ بِذْ ذا ] (ع ص مرکب ) (اصطلاح فلسفی ) آنچه بخود برپای است . || آنکه یا آنچه هستی او بدوست . رجوع به قائم به ذات و قائم بالنفس شود.
-
قائم بالغیر
لغتنامه دهخدا
قائم بالغیر. [ ءِ م ِ بِل ْ غ َ ] (ع ص مرکب )(اصطلاح فلسفی ) آنچه یا آنکه به غیر بستگی دارد. آنکه یا آنچه بخود برپا نیست . رجوع به قائم بغیر شود.
-
قائم بالنفس
لغتنامه دهخدا
قائم بالنفس . [ ءِ م ِ بِن ْ ن َ ] (ع ص مرکب ) قائم بذات . رجوع به قائم بالذّات و قائم بنفس شود.
-
قائم بغیر
لغتنامه دهخدا
قائم بغیر. [ ءِ م ِ ب ِ غ َ ] (ص مرکب ) (اصطلاح فلسفی ) آنکه یا آنچه وجودش بغیر وابسته است . آفریدگان . در مقابل قائم بنفس .
-
قائم بنفس
لغتنامه دهخدا
قائم بنفس . [ ءِ م ِ ب ِ ن َ ] (ص مرکب ) آنکه خود بخود وجود دارد. قائم بذات . مقابل قائم بغیر.
-
قائم ریختن
لغتنامه دهخدا
قائم ریختن . [ ءِ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از عاجز آمدن و جنگ ناکردن باشد. (برهان ).
-
قائم زدن
لغتنامه دهخدا
قائم زدن . [ ءِ زَ دَ ] (مص مرکب ) سخت زدن . (ناظم الاطباء).
-
قائم کردن
لغتنامه دهخدا
قائم کردن . [ءِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نصب کردن . بپا داشتن . افراشته کردن . ثابت و پایدار و برقرار نمودن . || پنهان کردن . (ناظم الاطباء). غائم کردن . قایم کردن .
-
قائم مقام
لغتنامه دهخدا
قائم مقام . [ ءِ م َ ] (اِخ ) میرزاابوالقاسم فراهانی تهرانی ، از ادبای عهد فتحعلی شاه قاجار است . ادیبی فاضل ، منشی ای کامل ، شاعری ماهر، مترسلی دانشمند و در نظم و نثر فارسی استاد بوده و به ثنائی تخلص مینمود. وی به سال 1193 هَ . ق . متولد شد و به سال...
-
قائم الزاویه
لغتنامه دهخدا
قائم الزاویه . [ ءِ مُزْ زا ی َ / ی ِ ](ع ص مرکب ، اِ مرکب ) شکلی که دارای زاویه ٔ قائمه باشد. رجوع به قائمه شود.
-
قائم الزوایا
لغتنامه دهخدا
قائم الزوایا. [ ءِ مُزْ زَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) شکلی که زاویه های آن همه قائمه و نود درجه باشند. مربع.
-
قائم العین
لغتنامه دهخدا
قائم العین . [ ءِ مُل ْ ع َ ] (ع ص مرکب ) که چشم بر جای باشد و نبیند. (مهذب الاسماء).
-
قائم اللیل
لغتنامه دهخدا
قائم اللیل . [ ءِ مُل ْ ل َ ] (ع ص مرکب ) شب خیز. شب زنده دار: قائم اللیل و صائم النهار.
-
قائم النار
لغتنامه دهخدا
قائم النار. [ ءِ مُن ْ نا ] (ع ص مرکب )نسوختنی . آنچه در آتش مقاومت کند و از آن چیزی کاسته نشود. (ناظم الاطباء).