کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قائلین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قائلین
/qā'elin/
معنی
= قائل
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قائلین
لغتنامه دهخدا
قائلین . [ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قائل است در حالت نصبی و جری . رجوع به قائل شود.
-
قائلین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ قائل] qā'elin = قائل
-
واژههای مشابه
-
قَائِلِينَ
فرهنگ واژگان قرآن
گوينده گان
-
قائلین به خلا
لغتنامه دهخدا
قائلین به خلأ. [ ءِ ن ِ ب ِ خ َ ل َءْ ] (اِ مرکب ) کسانی که عقیده به وجود خلأ دارند.
-
جستوجو در متن
-
ناوسیة
لغتنامه دهخدا
ناوسیة. [ وُ سی ی َ ] (اِخ ) قائلین به غیبت امام جعفر صادق بن محمد الباقر. رجوع به ناووسیه شود.
-
تناسخیه
لغتنامه دهخدا
تناسخیه . [ ت َ س ُ خی ی َ ] (اِخ ) قائلین به تناسخ . فرقه ای که معتقد به تناسخ باشند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تناسخ و تناسخی شود.
-
روحانیة
لغتنامه دهخدا
روحانیة. [ نی ی َ ] (ع ص نسبی ) مؤنث روحانی . ج ، روحانیات . || (مص جعلی ، اِمص ) مذهب قائلین به غیرمادی بودن نفس . (از المنجد). و رجوع به روحانیت شود.
-
ابن المقفع
لغتنامه دهخدا
ابن المقفع. [ اِنُل ْ م ُ ق َف ْ ف َ ] (اِخ ) ابوالبشر ساویرس اسقف شهر اشمونین در صعید مصر. او پیرو طریقه ٔ قائلین به طبیعت و جوهر واحد عیسی علیه السلام است . و بزمان خلیفه معز باﷲ فاطمی میزیست و با بطریق قبطی فیلوثئوس معاصر بود. و گویند به اجازه ٔ م...
-
دهریة
لغتنامه دهخدا
دهریة. [ دَ ری ی َ ] (ع ص نسبی ) دهریه . منسوب به دهر. || (اِخ ) قائلین به قدم دهر. (یادداشت مؤلف ). گروهی از کفار باشند و به قدمت دهر قائل شده اندحوادث را بطور کلی به دهر نسبت دهند. در قرآن مجید از این گروه خبر داده آنجا که می فرماید: و قالوا ما هی...
-
قائل
لغتنامه دهخدا
قائل . [ ءِ ] (ع ص ) گوینده . (منتهی الارب ). سخنگو. گفتگوکننده : لیک من اینک پریشان می تنم قائل این سامع این نک منم . (مثنوی ).نام تو میرفت و عارفان بشنیدندهر دو برقص آمدند سامع و قائل . سعدی .|| تسلیم شده . (فرهنگ نظام ). || اقرارکننده بر گناه و جن...
-
محکمة
لغتنامه دهخدا
محکمة. [ م ُ ح َک ْ ک ِ م َ ] (اِخ ) خوارج . آنان را از آنروی محکمه خوانند که انکار امر حکمین کردند بگفتارشان لاحکم الاﷲ. قائلین به «لاحکم ..» و آنان حروریه باشند که بر امیرالمؤمنین علی علیه السلام خروج کردند آنگاه که اراده ٔ تحکیم فرمود میان خود و ...
-
لاادریه
لغتنامه دهخدا
لاادریه . [ اَ ری ی َ ] (اِخ ) فرقه ای از سوفسطائیه ٔ قائلین به توقف در وجود هر چیز و علم به هر چیز. جرجانی گوید: هم الذین ینکرون العلم بثبوت شی ٔو لاثبوته و یزعمون انه شاک و شاک فی انه شاک و هلم جرا. (تعریفات ). گروهی هستند از فرقه ٔ سوفسطائیة و شرح...
-
اثنینیت
لغتنامه دهخدا
اثنینیت . [ اِ ن َ نی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) دوگانگی .- قائلین به اثنینیت ؛ ثنویّین .|| مؤلف کشاف اصطلاحات آرد: بودن طبیعت است که دارنده ٔ دو وحدت باشد و مقابل آن ، بودن طبیعت است که دارنده ٔ وحدت یگانه و یا دارای وحدتهای بسیار باشد و مراد از دو...