کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قائد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قائد
/qā'(y)ed/
معنی
۱. جلودار؛ پیشوا.
۲. [قدیمی] سردار؛ فرماندهِ سپاه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
chief, leader
-
جستوجوی دقیق
-
قائد
فرهنگ نامها
(تلفظ: qā’ed) (عربی) آن که جمعی از مردم را رهبری میکند ، رهبر ، پیشرو ، پیشوا ؛ (در قدیم) رئیس قافله، کاروان سالار ؛ (در قدیم) (در نجوم) نام ستارهای در انتهای دُم صورت فلکی دُب اکبر .
-
Alkaid
قائد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] ستارۀ کوتولهای از ردۀ ب3 با قدر 1/9، به فاصلۀ 101 سال نوری در صورت فلکی دب اکبر
-
قائد
لغتنامه دهخدا
قائد. [ ءِ ] (ع ص ، اِ) پیشوا. رهبر. راهبر. عصاکش .پیشرو. (منتهی الارب ) : آخر ایشان در نبوت و اول ایشان در رتبت ... قائد الغر المحجلین ... را برای عز نبوت و خاتمت رسالت برگزید. (کلیله و دمنه ).طعمه میجوئی اوست رائد توراه می پوئی اوست قائد تو. اوحدی ...
-
قائد
لغتنامه دهخدا
قائد. [ءِ ] (اِخ ) ده مخروبه ای است از دهستان پشتکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
-
قائد
دیکشنری عربی به فارسی
سروان , ناخدا , سرکرده , افسر فرمانده , فرمانده , ارشد , تخماق , هادي , رسانا , سکان گير , راننده , رل دار , مدير
-
قائد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: قُوّاد و قادَة، جمعالجمع: قادات] ‹قاید› qā'(y)ed ۱. جلودار؛ پیشوا.۲. [قدیمی] سردار؛ فرماندهِ سپاه.
-
واژههای مشابه
-
ده قائد
لغتنامه دهخدا
ده قائد. [ دِه ْ ءِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش برازجان شهرستان بوشهر. واقع در 4هزارگزی شمال برازجان و شوسه ٔ شیراز به بوشهر. سکنه ٔ آن 1659 تن . آب آن از چاه و قنات تأمین می شود. راه آن فرعی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
قائد رحمت
لغتنامه دهخدا
قائد رحمت . [ ءِ دِ رَ م َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش زاغه ٔ شهرستان خرم آباد است . این دهستان در شمال خاوری بخش واقع و محدود است از شمال به دهستانهای ورکوه و مال اسد از جنوب به دهستان دالوند ازخاور به دهستان رازان از باختر قسمتی از دهستان دالوند....
-
قائد رحمه
لغتنامه دهخدا
قائد رحمه . [ ءِ رَ م َ ] (اِخ ) یکی از ایلات کرد ایران ، از طوائف پیشکوه است که در دهی به همین نام زندگی میکنند. (رجوع به ماده قبل شود).
-
خانه قائد
لغتنامه دهخدا
خانه قائد. [ ن ِ ءِ ] (اِخ ) شاخه ای از تیره ٔ بسحاق هی هاوند از طایفه ٔ چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
-
خانه قائد
لغتنامه دهخدا
خانه قائد. [ ن ِ ءِ ] (اِخ ) شاخه ای از تیره ٔ عیسی وند هی هاوند از طایفه ٔ چهار لنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 77).
-
قائد روماني
دیکشنری عربی به فارسی
رءيس دسته صد نفر , يوزباشي
-
جستوجو در متن
-
قاید
لغتنامه دهخدا
قاید. [ ی ِ ] (ع ص ) قائد. رجوع به قائد شود.