کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قاآنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قاآنی
/qā'āni/
معنی
مربوط به قاآن؛ پادشاهی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قاآنی
لغتنامه دهخدا
قاآنی . (اِخ ) میرزا حبیب اﷲ متخلص به قاآنی . در حدود 1222 هَ . ق . یعنی در زمان سلطنت فتحعلیشاه در شیراز متولد گردید. پدر او میرزا محمدعلی شاعر بودو گلشن تخلص داشت . اصل ایشان از ایل زنگنه بود که در عراق و فارس سکونت نمودند. وی در عهد جوانی سفر خراس...
-
قاآنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به قاآن) [ترکی. فارسی] [قدیمی] qā'āni مربوط به قاآن؛ پادشاهی.
-
واژههای مشابه
-
حبیب اﷲ قاآنی
لغتنامه دهخدا
حبیب اﷲ قاآنی . [ ح َ بُل ْ لاهَِ ] (اِخ ) رجوع به قاآنی شود.
-
جستوجو در متن
-
آسیمه سر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āsimesar = سراسیمه: ◻︎ آسیمهسار و سرنگون، او از برون، من از درون / او غرق خوی، من غرق خون، او منتظر من محتضر (قاآنی: ۲۸۵).
-
گروهه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) goruhe = گروه: ◻︎ ز بس گروههٴ زنبورههای تندرغو / ز بس گلولهٴ خمپارههای تِنّین ون (قاآنی: ۶۲۸).
-
تغازل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqāzol عشق ورزیدن: ◻︎ بالـله به چنین فصل مباح است نشستن / با طرفه غزالان ز پی عیش و تغازل (قاانی: ۵۱۴).
-
تلازم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] talāzom لازموملزوم یکدیگر بودن؛ لازم هم بودن؛ وابسته به هم بودن: ◻︎ با بخت حملهاش را گویی توافق است / با فتح پویهاش را مانا تلازم است (قاآنی: ۹۰۲).
-
شامخه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: شامخَة، مؤنثِ شامخ، جمع: شَوامخ] [قدیمی] šāmexe = شامخ: ◻︎ جبال شامخهاش با سپهر نجویگوی / چو عاشقی که کند راز دل به یار اظهار (قاآنی: ۳۸۸).
-
شجعان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمعِ شُجاع و شَجاع] [قدیمی] šo(e)j'ān = شجاع: ◻︎ سواره عقل ز هر جانبی رجز میخواند / چنانکه رسم عرب هست و عادت شجعان (قاآنی: ۶۶۱).
-
وکن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ وکنَة] [قدیمی] vokan = وکنت: ◻︎ چون دعای دولتش خواند خطیب / مرغکان آمین کنند اندر وکن (قاآنی: ۶۱۳).
-
تحزین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahzin اندوهگین کردن: ◻︎ اگر مهموم نادانی مر آن را فکر تفریحش / اگر مسرور دانایی خود این را رای تحزینش (قاآنی: ۴۸۸).
-
تهزیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahzil لاغر کردن: ◻︎ اگر دشمن شود فربه ز کلک اوست تهزیلش / وگر ملکت شود لاغر ز عزم اوست تسمینش (قاآنی: ۴۹۲).
-
فریدون میرزا
لغتنامه دهخدا
فریدون میرزا. [ ف ِ رِ ] (اِخ ) از شاهزاده های قاجار است که شعر نیز میگفته و قاآنی بر مجموعه ٔ اشعار او مقدمه ای نوشته است . (از سبک شناسی ج 3 ص 334).