کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فیول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فیول
/foyul/
معنی
= فیل
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فیول
لغتنامه دهخدا
فیول . [ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ فیل . (منتهی الارب ) : خیول وفیول سلطان به هدم آن حصار و ردم آن دیوار برجوشیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). و صف پیاده را بر هم ریختند چون فیول قبول جراحتها کردند. (جهانگشای جوینی ).
-
فیول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ فیل] [قدیمی] foyul = فیل
-
جستوجو در متن
-
فیولة
لغتنامه دهخدا
فیولة. [ ف ُ ل َ ] (ع اِ) ج ِ فیل . (منتهی الارب ). فیول .
-
خیول
لغتنامه دهخدا
خیول . [ خ ُ ] (ع اِ) ج ِ خیل . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). رجوع به خیل شود : بفرمود تا بزمگاه او بتعبیه ٔ خیول و تغشیه ٔ فیول بیاراستند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). فیول و خیول سلطان بهدم آن حصار و آن دیوار برجوشیدند. (ترجمه ٔ تاری...
-
افیال
لغتنامه دهخدا
افیال . [ اَف ْ ] (ع اِ) فیلان . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). فیول . فیله . (منتهی الارب ). ج ِ فیل : خزاین و دفاین خویش درهم بست و بر پشت افیال و اجمال به سرندست برد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 262). اموال و افیال ایشان بغنیمت بیاورند. (ترجمه ٔ تاریخ یمین...
-
تغشیة
لغتنامه دهخدا
تغشیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص )چیزی در کسی پوشانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). بپوشانیدن . (زوزنی ) (از اقرب الموارد). خویشتن را بجامه درپوشانیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) : بفرمود تا بزمگاه او به تعبیه ٔ خیول و تغشیه ٔ فیول بیاراستند. (ترجمه ٔ تا...
-
ردم
لغتنامه دهخدا
ردم . [ رَ ] (ع مص ) (از باب ضرب و نصر) بند کردن در را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ردم باب یا ثلمة؛ سد کردن تمام در یا ثلث آن . (از اقرب الموارد). || سد کردن رخنه یا چیز و سد کردن همه ٔ آنرا یا ثلث آنرا و یا بیشتر آنرا. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منت...
-
بزمگاه
لغتنامه دهخدا
بزمگاه . [ ب َ ] (اِمرکب ) مجلس شراب و جشن و جای عیش و مهمانی باشد. (برهان ). جای که در آن بزم واقع شود. از عالم ِ [یعنی از قبیل ِ] منزلگاه و مجلسگاه . (آنندراج ). مجلس شراب . (انجمن آرای ناصری ). بزمگه . بزم . مجلس شراب . جای مهمانی و باده پیمایی . ...
-
تعبیة
لغتنامه دهخدا
تعبیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) تعبئة. (اقرب الموارد). لشکر بترتیب بداشتن جنگ را. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تَعَبّی . (منتهی الارب ).آراستن و آماده کردن لشکر و سامان آن را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آراستن . (غیاث ال...
-
دعوت
لغتنامه دهخدا
دعوت . [ دَع ْ وَ ] (ع مص ، اِمص ) دعوة. خواندن . خواهش و طلب . (ناظم الاطباء). || خواندن کسی را برای دادن طعام و غیره . (غیاث ) (از آنندراج ). خواهش ِ آمدن کردن از کسی جهت طعام و جز آن و درخواست و خواهانی جهت ضیافت و مهمانی . (ناظم الاطباء). به ضیاف...
-
فیل
لغتنامه دهخدا
فیل . (معرب ، اِ) پیل . پستانداری است عظیم الجثه که راسته ٔ خاصی بنام راسته ٔ فیلان را به وجود می آورد. در راسته ٔ فیلان امروز فقط دو گونه موجود است ، یکی فیل آسیایی یا هندی و دیگر فیل افریقایی . قد فیلهای هندی از افریقایی کوچکتر و گوشها و عاج آنها ن...
-
ثعالبی
لغتنامه دهخدا
ثعالبی . [ ث َ ل ِ ] (اِخ ) علامه ابومنصور عبدالملک بن محمدبن اسماعیل نیشابوری (350 - 429 هَ . ق .). از آنرو وی را ثعالبی گویندکه از پوستهای روباه پوستین کردی . ابن خلکان گوید: قال ابن بسام صاحب ذخیره ٔ فی حقه کان فی وقته راعی تلعات العلم و جامع اشتا...