کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فیلوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فیلوار
/filvār/
معنی
= پیلوار
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فیلوار
لغتنامه دهخدا
فیلوار. [ فیل ْ ] (ص مرکب ) پیلوار. (فرهنگ فارسی معین ). مانند فیل . به کردار پیل : چون بوم بام چشم به ابرو برد به خشم وز کینه گشته پرّه ٔ بینیش فیلوار.سوزنی .
-
فیلوار
لغتنامه دهخدا
فیلوار. [فیل ْ ] (اِ مرکب ) پیلوار. (فرهنگ فارسی معین ). پیلبار. فیلبار. باری که فیل آن را حمل کند : عنصری از خسرو غازی شه زابل به شعرفیلوار زر گرفت و دیبه و اسب و ستام . سوزنی .- فیلوارافکن . رجوع به این کلمه شود.
-
فیلوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [معرب. فارسی] [قدیمی] filvār = پیلوار
-
جستوجو در متن
-
فیلگون
لغتنامه دهخدا
فیلگون . (ص مرکب ) پیلگون . (فرهنگ فارسی معین ). به رنگ فیل . فیل رنگ . || دارای جثه ای شبیه فیل . فیل مانند. فیلوار.
-
پیلوار
لغتنامه دهخدا
پیلوار. (ص مرکب ) مانند فیل . فیل آسا. پیل سان . فیلوار : چون بوم بام چشم به ابرو برد بخشم وز کینه گشته پره ٔ بینیش پیلوار. سوزنی . || چون فیل از گرانی و عظم جثه . به اندازه و به قدر پیل . (فرهنگ نظام ). به قدر جسد پیل . (انجمن آرا). به گونه ٔ فیل از...