کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فیصل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فیصل
/feysal/
معنی
= فیصله
〈 فیصل دادن: (مصدر متعدی) [قدیمی] = فیصله 〈 فیصله دادن
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. حاکم، داور، قاضی
۲. داوری، قضاوت
۳. فیصله، حلوفصل
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فیصل
فرهنگ نامها
(تلفظ: feysal) (عربی) حاکم ، قاضی ، داور ، جدا کردن حق از باطل ، داوری ، شمشیر بران .
-
فیصل
واژگان مترادف و متضاد
۱. حاکم، داور، قاضی ۲. داوری، قضاوت ۳. فیصله، حلوفصل
-
فیصل
فرهنگ فارسی معین
(فَ یا فِ صَ) [ ع . ] 1 - (اِ. ص .) حاکم ، قاضی . 2 - (اِ.) داوری بین حق و باطل . 3 - شمشیر تیز.
-
فیصل
لغتنامه دهخدا
فیصل . [ ف َ ص َ ] (اِخ ) (... اول ) (1883 - 1923م .) در مکه تولد یافت . وی پسر شریف حسین بود و در سال 1921 م . به سلطنت عراق رسید. (از اعلام المنجد).
-
فیصل
لغتنامه دهخدا
فیصل . [ ف َ ص َ ] (اِخ ) (... دوم ) فرزند غازی اول (متولد 1935 م .) بود و در سال 1953 م . پادشاه عراق شد. (اعلام المنجد). وی آخرین پادشاه عراق بود و در 14 تموز 1958 م . با قیام سرهنگ عبدالکریم قاسم به قتل رسید.
-
فیصل
لغتنامه دهخدا
فیصل . [ ف َ ص َ ] (ع ص ، اِ) حاکم . || حکم که حق و باطل جدا کند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).- حکم فیصل ؛ حکم نافذ و روان .- حکومت فیصل ؛ حکومت نافذ و روان .- طعنة فیصل ؛ زخم که جدایی کند میان دو حریف . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جداک...
-
فیصل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: فَیصل] [قدیمی] feysal = فیصله〈 فیصل دادن: (مصدر متعدی) [قدیمی] = فیصله 〈 فیصله دادن
-
واژههای مشابه
-
فیصل دادن
دیکشنری فارسی به عربی
احکم , حکم
-
فیصل دهنده
دیکشنری فارسی به عربی
حکم
-
با حکم قضایی فیصل دادن
دیکشنری فارسی به عربی
احکم
-
جستوجو در متن
-
Faisal
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فیصل
-
Faisalabad
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فیصل آباد
-
فیصله
فرهنگ فارسی معین
(فَ یا فِ صَ لِ) [ ع . فیصل ] نک فیصل .