کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فیرون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فیرون
/firon/
معنی
= فرارون
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فیرون
لغتنامه دهخدا
فیرون . (ص ) آن ستاره ها که رفتنشان مفسد باشد. (اسدی ). فرارون . (فرهنگ فارسی معین ) : همت تیز و بلند تو بدانجای رسیدکه ثَری ̍ گشت مر او را فلک فیرونا. خسروانی .حسودت در ید بهرام فیرون نظر زی تو ز برجیس فرارون . دقیقی .رجوع به فرارون شود.
-
فیرون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] firon = فرارون
-
جستوجو در متن
-
اپارون
لغتنامه دهخدا
اپارون . [ اَ ] (ص مرکب ) (از اَپ ، بمعنی پس + رُاَن ، بمعنی جهت و سوی ) افارون . بد. متنزل (؟). آنکه پس رود (؟). مقابل فرارون ، خوب . رجوع به فیرون و فرارون شود.
-
فرارون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: frārōn] ‹فریرون› [قدیمی] farārun ۱. خوب.۲. عالی.۳. بلند؛ والا.۴. راست؛ مستقیم.۵. پاکدامن؛ پرهیزکار؛ نیکوکار؛ درستکردار.۶. راستگو.۷. اوج و حضیض.۸. ‹فیرون› کواکب سعد و نحس: ◻︎ حسودت در یَدِ بهرام فیرون / نظر زی تو ز برجیس فرارون (دقیقی:...
-
اشباح الروحانیة
لغتنامه دهخدا
اشباح الروحانیة. [ اَ حُرْ رو نی ی َ ](ع اِ مرکب ) (الَ ...) سهروردی در رسالة فی اعتقاد الحکماء در بحث ارباب ریاضت گوید: فیحصل لهم انوار روحانیة حتی یصیر ذلک ملکةً و یصیر سکینةً. فیظهر لهم امور غیبیة و یتصل بها النفس اتصالاً روحانیاً. و یسری ذلک علی ...
-
حسود
لغتنامه دهخدا
حسود. [ ح َ ] (ع ص ) بدخواه . (دهار). رشکور. رشک آور. رَشگن . رشگین . بدخواه وکینه رو. (مهذب الاسماء). بدسگال . (تاریخ بیهقی ). تنگ چشم . رشک بر. آنکه زوال نعمت کسی را تمنی کند. صاحب حَسد. کینه ور. بسیاررشگن . حاسد. رشکناک . غیور. کرمو (در تداول عوام...
-
برجیس
لغتنامه دهخدا
برجیس . [ ب ِ ] (اِخ ) ستاره ایست و گویند مشتری است . (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). ستاره ٔ مشتری . (ناظم الاطباء). هرمزد. اورمزد. زاوش . (یادداشت مؤلف ). سعد اکبر. و آن یکی از سیارات سبع است . برجیس بکسرو جیم عربی ستاره ٔ مشتری که بر فلک ششم تا...