کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فیروزمند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فیروزمند
مترادف و متضاد
پیروز، پیروزمند، فاتح، فیروز، مظفر، منصور ≠ مغلوب
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فیروزمند
فرهنگ نامها
(تلفظ: firuzmand) (معرب ـ فارسی) پیروزمند ، موفق ، کامروا .
-
فیروزمند
واژگان مترادف و متضاد
پیروز، پیروزمند، فاتح، فیروز، مظفر، منصور ≠ مغلوب
-
فیروزمند
لغتنامه دهخدا
فیروزمند. [ م َ ] (ص مرکب ) فیروز. پیروز. پیروزمند. (یادداشت مؤلف ). در این کلمه لفظ «مند» زاید است ، و بعضی محققان نوشته اند که زاید نیست و الحاق پساوند مزبورافاده ٔ معنی مصدری می کند و فیروزمند به معنی فیروزی است . (از انجمن آرا). اما در هیچ یک از...
-
جستوجو در متن
-
فیروزی مند
لغتنامه دهخدا
فیروزی مند. [ م َ ] (ص مرکب ) پیروزی مند. (فرهنگ فارسی معین ). صاحب پیروزی . فیروزمند. رجوع به فیروزمند شود.
-
مظفر شدن
واژگان مترادف و متضاد
پیروزشدن، غالب شدن، فاتح شدن، فیروزمند شدن ≠ مغلوب گشتن
-
مظفر
واژگان مترادف و متضاد
پیروز، پیروزمند، ظفرمند، ظفریافته، غالب، فاتح، فیروزمند، کامیاب ≠ مغلوب، مقهور
-
منصور
واژگان مترادف و متضاد
پیروز، چیره، غالب، فاتح، فیروز، نصرتیافته، فیروزمند، مظفر ≠ مغلوب، مقهور
-
فیروزگر
لغتنامه دهخدا
فیروزگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) مظفر. غالب . فیروزمند. رجوع به فیروز شود.
-
فاتح
واژگان مترادف و متضاد
پیروز، پیروزمند، جهانگشا، جهانگیر، چیره، غالب، فایق، فیروز، فیروزمند، قاهر، مظفر، منصور، ناصر ≠ مغلوب
-
پیروزمند
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیروزگار، غالب، فاتح، ، منتصر، فیروزمند، مظفر، منصور ۲. کامیاب، مرادمند، موفق ≠ مغلوب
-
فوزی
لغتنامه دهخدا
فوزی . [ ف َ / فُو ] (ص نسبی ) فیروزمند. (آنندراج ). رجوع به فوز شود. || منسوب به فوز، که گویا از قرای حمص است . (سمعانی ).
-
مناجیح
لغتنامه دهخدا
مناجیح . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُنجِح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ منجح ، به معنی فیروزمند. (آنندراج ).
-
پیروز
واژگان مترادف و متضاد
۱. برنده، چیره، ظافر، غالب، فاتح، فایق، فیروز، فیروزمند، قاهر، قهرمان، کامیاب، متغلب، مستولی، مظفر، منتصر، موفق ۲. خجسته، مبارک، میمون ۳. بهرهور، بهرهمند، برخوردار، کامیاب، متمتع ≠ مقهور
-
پیروزمند
لغتنامه دهخدا
پیروزمند. [ م َ ] (ص مرکب ) فیروزمند. مظفر. باپیروزی . منصور. فاتح . برمُراد. کامیاب : بنوعی دلم گشت پیروزمندکزآن گونه دیوی درآمد ببند.نظامی .