کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فیار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فیار
/fiyār/
معنی
۱. = فیاوار: ◻︎ نیست فکری به غیر یار مرا / عشق شد در جهان فیار مرا (رودکی: ۵۴۵).
۲. ویار؛ هوس.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فیار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) شغل ، کار، عمل ، پیشه .
-
فیار
لغتنامه دهخدا
فیار. (اِ)شغل . کار. عمل . صنعت . پیشه . (برهان ). فرهنگ نویسان به معنی سزاوار و شغل و کار آورده اند و گویا این معانی را از این بیت رودکی استنتاج کرده اند : نیست فکری بغیر یار مراعشق شد در جهان فیار مرا.و (ظاهراً) به خطا رفته اند و شاید همان کلمه ای ...
-
فیار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] fiyār ۱. = فیاوار: ◻︎ نیست فکری به غیر یار مرا / عشق شد در جهان فیار مرا (رودکی: ۵۴۵).۲. ویار؛ هوس.
-
فیار
واژهنامه آزاد
صنعت (برهان قاطق)
-
جستوجو در متن
-
صنعت
فرهنگ واژههای سره
فیار
-
فیاری
لغتنامه دهخدا
فیاری . [ ف َی ْ یا ] (ص نسبی ) منسوب به فَیّار که نام اجدادی است . (سمعانی ).
-
فیاور
لغتنامه دهخدا
فیاور. [ ف َ وَ ] (اِ) فیاوار. (برهان ). رجوع به فیاوار و فیار شود.
-
فیاوار
لغتنامه دهخدا
فیاوار. [ ف َ ] (اِ) فیار که صنعت و شغل و عمل و کار و هنر باشد. (برهان ). فیاور. فیار. (فرهنگ فارسی معین ) : مهر ایشان بود فیاوارم غمشان من به هر دو بگسارم .عنصری (از اسدی ).
-
فیدار
لغتنامه دهخدا
فیدار. [ ف َ / ف ِ ] (اِ) فیاور، که صنعت و شغل و کار و عمل باشد. (برهان ). رجوع به فیار. فیاوار و فیاور شود.
-
شغل
لغتنامه دهخدا
شغل . [ ش ُ ] (ع اِ) کار. ضد فراغ . سرگرمی . (یادداشت مؤلف ). آنچه مایه ٔ مشغولیت باشد. کارهای نامنظم روزانه ٔ مربوط به نیازمندیهای زندگی : همی بایَدْت رفت و راه دور است بسنده داریکسر شغلها را. رودکی .کار من در هجر تو دایم نفیر است و فغان شغل من در ...
-
و
لغتنامه دهخدا
و. (حرف ) حرف بیست و ششم از حروف هجاء عرب و سی ام از الفبای فارسی و ششم از الفبای ابجدی و نام آن «واو» است و در حساب جُمّل آن را به شش دارند. در تجوید واو از حروف مصمته است . رجوع به مصمته شود. و نیز از حروف یرملون محسوب است . رجوع به یرملون شود. و ن...