کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فکن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اعداشکن
لغتنامه دهخدا
اعداشکن . [ اَ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) شکننده ٔ دشمن . آنکه خصم در هم شکند : دین پرور و اعداشکن روزی ده و دشمن فکن .ناصرخسرو.
-
چترک
لغتنامه دهخدا
چترک . [ چ َ رَ ] (اِ مصغر) مصغر چتر. چتر کوچک . چتر خرد.آفتاب آز اگر رنجه کندْت از نُمیدی چترکی بر سر فکن .ناصرخسرو.
-
گوهرنمای
لغتنامه دهخدا
گوهرنمای . [ گ َ / گُو هََ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) نماینده ٔ گوهر. نشان دهنده ٔ گوهر. جواهرنما. نشان دهنده ٔ در و جواهر : ماهی اش دندان فکن گشت و صدف گوهرنمای گاو او عنبرفزای و ساحلش سنبل گیا.خاقانی .
-
عنبرفزای
لغتنامه دهخدا
عنبرفزای . [ عَم ْ ب َ ف َ ](نف مرکب ) عنبرفزاینده . فزاینده ٔ عنبر : ماهیش دندان فکن گشت و صدف گوهرنمای گاو او عنبرفزای و ساحلش سنبل گیا.خاقانی .
-
پدرمرده
لغتنامه دهخدا
پدرمرده . [ پ ِ دَ م ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) یتیم از پدر : گر از کارداران بود رنج نیزکه خواهند هم از پدرمرده چیز. فردوسی .پدرمرده را سایه بر سر فکن غبارش بیفشان و خارش بکن . سعدی .|| بدبخت .
-
پهنه باز
لغتنامه دهخدا
پهنه باز. [ پ َ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) که پهنه بازد. رجوع به پهنه شود : پهنه بازی و کمندافکنی و چوگان بازناوک اندازی و زوبین فکن و سخت کمان .فرخی .
-
غلغله افکندن
لغتنامه دهخدا
غلغله افکندن . [ غ ُغ ُ ل َ / ل ِ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) یا غلغله فکندن ، شور و غوغا افکندن . فریاد و هایهوی برآوردن . غریو کردن . بانگ و آواز برآوردن . غلغله انداختن : خیمه ازین دائره بیرون فکن غلغله در عالم بی چون فکن . امیرخسرو (از آنندراج ).رجوع ...
-
ذکور
لغتنامه دهخدا
ذکور. [ ذَ ] (ع ص ) یادگیر. باحافظه . با ذاکرة. نیکو یادگیرنده . ذکیر. نیکو به یاد دارنده . صاحب ذاکره ٔ قوی . نیکو ذاکره : ان کنت کذوباً فکن ذکوراً. و در الجماهر بیرونی این مثل را بدینگونه آورده است : اذا اردت ان تکذب فکن ذکوراً و لا تستشهد بحی ّ حا...
-
غلغله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) qolqole شوروغوغا؛ دادوفریاد؛ هیاهو؛ صداهای درهم؛ هنگامه و غوغا.〈 غلغله افتادن: (مصدر لازم) [قدیمی] شور و غوغا افتادن؛ دادوفریاد، هیاهو، و آشوب برپا شدن.〈 غلغله انداختن: (مصدر لازم) [قدیمی] فریاد و هیاهو و آشوب برپا کردن.〈...
-
گوی درافکندن
لغتنامه دهخدا
گوی درافکندن . [ دَ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گوی در میدان افکندن . به مبارزه برخاستن . جنگ ورزی کردن . مبارزه کردن . مبارز طلبیدن : یا برو همچون زنان رنگی و بویی پیش گیریا چو مردان اندرآ و گوی در میدان فکن . سنائی .وین گوی سعادت است و دولت تا با که درا...
-
ترانه بلند کردن
لغتنامه دهخدا
ترانه بلند کردن . [ ت َ ن َ / ن ِ ب ُ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ترانه برداشتن . رسا و بلند کردن سرود و نغمه : مطرب بیا بلند کن امشب ترانه راآتش فکن ز شعله ٔ آواز خانه را.میرزا عبدالغنی (از بهار عجم ) (از آنندراج ).
-
دوست انگیز
لغتنامه دهخدا
دوست انگیز. [ اَ ] (نف مرکب ) صفت چیزی یا کسی که دوستی کسان را نسبت به خود برانگیزد و جلب کند : ای خداوندی که اندر جمله ٔ روی زمین دوست انگیزی نیامد همچو تو دشمن فکن . سوزنی .که بود از پدر دوست انگیزتربه دشمن کشی تیغ او تیزتر. نظامی .|| کسی که در میا...
-
دشمن افکن
لغتنامه دهخدا
دشمن افکن . [ دُ م َ اَ ک َ ] (نف مرکب ) دشمن افکننده . دشمن افگن . آنکه دشمن را مغلوب سازد. محو کننده ٔ خصم : دل روسیان از چنان زور دست بر آن دشمن دشمن افکن شکست . نظامی .تا کی بود این گرگ ربائی ،بنمای سرپنجه ٔ دشمن افکن ای شیر خدای . حافظ.و رجوع به...
-
سراگونی
لغتنامه دهخدا
سراگونی . [ س َ ] (حامص مرکب ) وارونی . سرازیر و سرابالایی . سراگون بودن : پنجاه و اند ساله شدی اکنون بیرون فکن ز سَرْت سراگونی . ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 474).از بسی ژاژ که خائید چنین گم شدراه بر خلق ز بس نحس و سراگونی . ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 4...
-
بیرون فکندن
لغتنامه دهخدا
بیرون فکندن . [ ف / ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برون افکندن . بیرون افکندن . بیرون ریختن . بیرون انداختن : گفت با خرگوش خانه خان من خیز و خاشاکت از او بیرون فکن . رودکی .بعد از آنش از قفس بیرون فکندطوطیک پرّید تا شاخ بلند. مولوی .رجوع به افکندن و فکندن ش...