کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فکنده سپر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فکنده سپر
لغتنامه دهخدا
فکنده سپر. [ ف َ / ف ِ ک َ دَ / دِ س ِ پ َ ] (ص مرکب ) مغلوب .(یادداشت مؤلف ). شکست خورده . تسلیم شده : راست گفتی هزیمتی سپهندخسته و جسته و فکنده سپر. فرخی (دیوان ص 101).چه عجب داری از فکنده سپرشرم عثمان ز رعب پیغمبر.سنائی .
-
واژههای مشابه
-
فکنده سرین
فرهنگ فارسی معین
(فِ کَ دِ . سُ) (ص مر.) کسی که چهار زانو نشسته .
-
عنان فکنده
لغتنامه دهخدا
عنان فکنده . [ ع ِ ف َ / ف ِ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کنایه از جلد و شتاب است . (از آنندراج ) : ز تازیانه ٔ جودش سمند صبر من است عنان فکنده چو فرمان شهریار انام . عرفی (از آنندراج ).رجوع به عنان بر کسی افکندن (در ترکیب های عنان ) شود.
-
فکنده سر
لغتنامه دهخدا
فکنده سر. [ ف َ / ف ِ ک َ دَ / دِ س َ ] (ص مرکب ) منفعل . (انجمن آرا). خجل و منفعل و شرمنده . (برهان ). سرافکنده : از شرم آنکه نیست ره آورد به ز جان چون زلف تو به لرزه فکنده سر آیمت . خاقانی .|| مراقب . (انجمن آرا). کنایه از مراقبه کردن باشد. (برهان ...
-
فکنده سرین
لغتنامه دهخدا
فکنده سرین . [ ف َ / ف ِ ک َ دَ / دِ س ُ ] (ص مرکب ) کسی که چهارزانو و مربع نشیند. (فرهنگ فارسی معین ) (از برهان ).
-
فکنده کفن
لغتنامه دهخدا
فکنده کفن . [ ف َ / ف ِ ک َ دَ / دِ ک َ ف َ ] (ص مرکب ) آنکه بر خود کفن افکنده است . کفن پوش . || آنکه کفن از خود افکنده باشد. بی کفن : از هول صور فکر من اندر قیامت اندگرچه چو اهل صور فکنده کفن نیند.خاقانی .
-
جستوجو در متن
-
کمان افکندن
لغتنامه دهخدا
کمان افکندن . [ ک َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کمان انداختن . از عالم سپر انداختن است در حالت ضعف و مغلوبی خود. (آنندراج ). انداختن کمان به علامت ضعف و اظهار مغلوبیت . سپر انداختن . (فرهنگ فارسی معین ) : شریک محنت من چون شوند بی دردان فکنده اند حریفان کم...
-
یماک
لغتنامه دهخدا
یماک . [ ی َ ] (اِخ ) نام پادشاهی بوده است . (برهان ). اما از شواهد برمی آید که ظاهراً از القاب و عناوینی باشد نظیر «ینال » و «تکین » و جز آنها : از بندگان حضرت شاهان سپر فکنده قیصر کم از یماکش سنجر کم از ینالش . خاقانی .توراست ملک جهان و تویی سزای ش...
-
جسته
لغتنامه دهخدا
جسته . [ ج َ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) گریخته .فرارکرده . رهاشده . خلاص شده . رهائی یافته : کسی کو ز بند خرد جسته بودبزندان نوشیروان بسته بود. فردوسی .راست گفتی هزیمتی شهندخسته و جسته و فکنده سپر. فرخی .کسی که بتکده ٔ سومنات خواهد کندبه جستگان نکند رو...
-
هزیمتی
لغتنامه دهخدا
هزیمتی . [ هََ م َ ] (ص نسبی ) شکست خورده . هزیمت شده . (یادداشت به خط مؤلف ) : راست گفتی هزیمتی ّ شهندخسته و جسته و فکنده سپر. فرخی .بدین ره اندر چندانکه مرد سیر شودنه زاد یابد مرد هزیمتی ّ و نه نان . فرخی .همی شدند به بیچارگی هزیمتیان شکسته پشت و ...
-
ینال
لغتنامه دهخدا
ینال . [ ی َ ] (ترکی ، اِ) ولیعهد. نایب السلطنه . (یادداشت مؤلف ) : هر رئیسی از رؤسای ترک را اعم از سلاطین و دهقانان ینالی است . (مفاتیح ). و رجوع به ینالتکین شود. || لقبی از القاب امراء ترک (و جناس آوردن با نالیدن ، تقدیم یاء ینال را بر نون تأیید...
-
میخوارگان
لغتنامه دهخدا
میخوارگان . [ م َ / م ِ خوا / خا رَ / رِ ] (اِ مرکب ) ج ِ می خواره . (ناظم الاطباء). باده گساران . شرابخواران . می خواران : گزیدند میخوارگان خواب خوش پرستندگان دست کرده به کش . فردوسی .به می خوارگان ساقی آواز دادفکنده بزلف اندرون تابها. منوچهری .آمد ...
-
شمیده
لغتنامه دهخدا
شمیده . [ ش َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) رمیده . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (فرهنگ اوبهی ) : سپاه جاودان از تو رمیده نگار چینیان از تو شمیده . (ویس و رامین ).اگر شمیده بود عقل خصم او نشگفت بلی شمیده بود عقل در دماغ سقیم . ابوالفرج رونی .خرد جز در دماغ او...