کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فکة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فکة
لغتنامه دهخدا
فکة. [ ف َک ْ ک َ ] (اِخ ) ستارگان گردآمده سپس سماک رامح که کودکان آنها را قصعةالمساکین نامند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نام صورتی از صور شمالی فلک که آن را اکلیل شمالی خوانند و عوام کاسه ٔ درویشان و سفره ٔ یتیمان نامند و آن را بصورت کاسه ای ...
-
فکة
لغتنامه دهخدا
فکة. [ ف َک ْ ک َ ] (ع اِمص ) گولی . || سستی . || (مص ) گول گردیدن و سست شدن . (منتهی الارب ). الحمق فی استرخاء.(از اقرب الموارد). رجوع به فک ، فکوک و فکاک شود.
-
واژههای مشابه
-
فکه
لغتنامه دهخدا
فکه . [ ف َ ک َه ْ ] (ع ص ) میوه خوار. || مرد خوش طبع بسیارخنده . || خنده زنان سخنگوی با یاران . || فیرنده و نازنده . || مرد غیبت دوست مردم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
فکه
لغتنامه دهخدا
فکه . [ ف َ ک َه ْ] (ع مص ) خوش طبع و خوش منش گردیدن . || بشگفت آمدن از چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
فکه
لغتنامه دهخدا
فکه . [ ف َک ْ ک َ ] (اِخ ) نام یکی از پاسگاههای مرزی ایران و عراق ، واقع در بخش موسیان شهرستان دشت میشان است که سکنه ٔ آن مرزداران و کارکنان گمرک اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
فکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فکَّة] (نجوم) fakke هشت ستاره به شکل قدح که پس از سماک رامح قرار دارد؛ کاسۀ درویشان؛ سفرۀ درویشان؛ کاسۀ یتیمان؛ سفرۀ یتیمان؛ اکلیل شمالی؛ قصعةالمساکین.
-
جستوجو در متن
-
قصعة المساکین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قصعةالمساکین] (نجوم) [قدیمی] qas'atolmasākin = فکه
-
نسقان
لغتنامه دهخدا
نسقان . [ ن َ س َ / ن َ ] (اِخ ) دو ستاره اند که نزدیک فکة - که کاسه ٔ درویشان است - ظاهر شوند، یکی یمانی است و دیگری شامی . (از منتهی الارب ).
-
کاسه ٔ شکسته
لغتنامه دهخدا
کاسه ٔ شکسته . [ س َ / س ِ ی ِ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (اِخ ) کاسه ٔ درویشان . فکه . اکلیل شمالی .قصعة المساکین . و رجوع به هر یک از این مواد شود.
-
برطیس
لغتنامه دهخدا
برطیس . [ ] (معرب ، اِ) یونانی ، بمعنی محیط. (مفاتیح ). فکه ٔ بزرگی است از آلات حیل در داخل او محوری که بدان سنگینی ها بردارند. (یادداشت مؤلف ).
-
کاسه ٔ یتیمان
لغتنامه دهخدا
کاسه ٔ یتیمان . [ س َ / س ِ ی ِ ی َ ] (اِخ ) بمعنی کاسه ٔ گدایان است که اکلیل شمالی باشد و از جمله ٔ چهل وهشت صورت فلک البروج است . (برهان ) (آنندراج ). کاسه ٔدرویشان . (جهانگیری ). و رجوع به فکه و اکلیل شود.
-
میوه خوار
لغتنامه دهخدا
میوه خوار. [ می وَ / وِ خوا / خا ] (نف مرکب ) میوه خور. خورنده ٔ میوه . || آن که روزی وی میوه باشد و از میوه زندگی کند. (ناظم الاطباء): فَکِه ؛ حیوان میوه خوار. (یادداشت مؤلف ) . و رجوع به میوه و میوه خور شود.
-
گبه حشال
لغتنامه دهخدا
گبه حشال . [ گ ُب ْ ب ِ ح َ ] (اِخ ) دهی از بخش موسیان شهرستان دشت میشان ، در 56هزارگزی جنوب خاوری موسیان و 6هزارگزی باختر راه فکه به موسیان . دشت و گرمسیری و سکنه ٔ آن 80 تن . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و لبنیات . شغل مردم زراعت وگله داری و صنایع...