کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فکاک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فکاک
لغتنامه دهخدا
فکاک . [ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ فاک ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فاک شود.
-
فکاک
لغتنامه دهخدا
فکاک . [ ف ِ / ف َ ] (ع مص ) رها کردن بندی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || رهن بازستدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). رجوع به فک وفکوک شود. || شکستن مهر. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). || (اِ) فکاک الرهن ؛ آنچه گرو را به وی بیرون آرند. (منتهی الارب ...
-
جستوجو در متن
-
صالح حماد
لغتنامه دهخدا
صالح حماد. [ ل ِ ح ِ ح َم ْ ما ] (اِخ ) رجوع به صالح بن فکاک شود.
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن فکاک و یا صالح حماد. در تاریخ سیستان آمده است که چون هرثمةبن أعین حکم بن سنان را سوی سیستان فرستاد صالح بن فکاک سپاه سالار حکم بود و حکم او را به حرب خوارج فرستاد و حربی سخت بکردند و صالح و یاران او کشته شدند و اندکی به هزی...
-
فاک
لغتنامه دهخدا
فاک . [ فاک ک ] (ع ص ) پیر کلان سال از مردم و شتر. (منتهی الارب ). || سخت گول . ج ، فَکَکة، فِکاک . (منتهی الارب ): هو فاک ﱡ تاک ﱡ؛ او احمق است . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
فکة
لغتنامه دهخدا
فکة. [ ف َک ْ ک َ ] (ع اِمص ) گولی . || سستی . || (مص ) گول گردیدن و سست شدن . (منتهی الارب ). الحمق فی استرخاء.(از اقرب الموارد). رجوع به فک ، فکوک و فکاک شود.
-
مهر شکستن
لغتنامه دهخدا
مهر شکستن . [ م ُ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب )مهر برداشتن . باز کردن و گشودن چنانکه سر نامه یا سر خم و غیره . فک . فکاک . (ترجمان القرآن ) : آن شرابی که ز کافور مزاج است در اومهر بشکسته بر آن پاک و گوارنده شراب . ناصرخسرو.|| دوشیزگی بردن . مهر برداشتن .
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) ثابت بن سنان . او مانند پدر خویش طبیب خلفا بوده است و ملازمت خدمت راضی و متقی و مستکفی و مطیع کرده است و در سال 313 هَ . ق . بخدمت بیمارستان گماشته شده و از او کتابی طبی در دست نیست . و همین ابوالحسن است که پس ا...
-
ابوزید
لغتنامه دهخدا
ابوزید. [ اَ زَ ] (اِخ ) سروجی . نام نرگدائی مبرم و بلیغ موضوع افسانه های دلاویز سحرآسای مقامات ابوالقاسم علی بن محمدبن عثمان حریری بصری است . این خواهنده ٔ شحّاذ در امکنه و ازمنه ٔ مختلفه با تبدیل زی ّ و هیأت و اختراع حکایتی از سیه گلیمی و نیاز و م...
-
آزاد
لغتنامه دهخدا
آزاد. (ص ) آنکه بنده نباشد. آنکه در رقیت نباشد. حُرّ. حُرّه . ضد بنده : هر آنکس که دارد ز پروردگان ز آزاد وز پاکدل بندگان ... فردوسی .ز بس جود او خلق را بنده کردبجز سرو و سوسن کس آزاد نیست . ابوعاصم .تو آزادی و هرگزهیچ آزادنتابد همچو بنده جور و بیداد...
-
گشادن
لغتنامه دهخدا
گشادن . [ گ ُ دَ] (مص ) پهلوی ویشاتن ، سانسکریت وی -سا (آزاد کردن ،باز کردن ). در پهلوی ویشات ، ظاهراً از وی -شا ، سانسکریت وی + شا (باز کردن ،آزاد کردن ) (= های اوستایی + وی ، کردی وشین (جدا شدن [ میوه از درخت ] افتادن و ریختن [ مو از بدن ])دزفولی و...