کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فِرز و چالاک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فِرز و چالاک
فرهنگ گنجواژه
فرز.
-
واژههای مشابه
-
فرز
لغتنامه دهخدا
فرز. [ ف َ ] (ص ) بزرگ که در مقابل کوچک است . (برهان ).
-
فرز
لغتنامه دهخدا
فرز. [ ف ِ ] (ع اِ) راه بر پشته .(آنندراج ) (اقرب الموارد). || نصیب جداشده برای صاحب آن . ج ، افراز، فروز. (اقرب الموارد).
-
فرز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: fraise] ferez نوعی ماشین تراش ابزارهای فلزی.
-
فرز
دیکشنری فارسی به عربی
بسرعة , سريع , سمامة
-
فرز
واژهنامه آزاد
نوع علف هرز مشابه چمن می باشد که در کنار جوبها می روید
-
جستوجو در متن
-
زود جُنب
لهجه و گویش تهرانی
فرز و چالاک
-
چُست و چالاک
فرهنگ گنجواژه
زبر و زرنگ، فرز.
-
چست و چالاک
لغتنامه دهخدا
چست و چالاک . [ چ ُ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) جلد و چابک . فرز و تند. زبر و زرنگ . تر وچسب . تند و تیز. رجوع به «چست » و «چست چالاک » شود.
-
چالاک شدن
لغتنامه دهخدا
چالاک شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) چست و چابک شدن . جلد و فرز شدن . تند و تیز شدن . || مجازاً بمعنی بر سر شوق آمدن . خوش و خرم شدن . بانشاط شدن : جسم خاک از عشق بر افلاک شدکوه در رقص آمد و چالاک شد.مولوی .
-
تروچسب
لغتنامه دهخدا
تروچسب . [ ت َ رُ چ َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) فرز. چابک . چالاک . سریع. و بی تأمل .
-
کنددست
لغتنامه دهخدا
کنددست . [ ک ُ دَ ] (ص مرکب )آنکه دستش در عمل کند باشد. مقابل تردست . (فرهنگ فارسی معین ). آنکه دستی فرز و چالاک ندارد : زنم تیشه خوش تیزدستانه بر پابه طاقت تراشی ولی کنددستم .نورالدین ظهوری (از آنندراج ).
-
چسپان
لغتنامه دهخدا
چسپان . [ چ َ ] (نف ) پیوسته و متصل و ملصق . (آنندراج ). متصل و ملصق و چسبیده و پیوسته . (ناظم الاطباء). چسپ : تن مده اختلاط چسپان راجامه ٔ تنگ زود پاره شود. ؟ (از آنندراج ).|| شایسته و سزاوار. || تنگ . (ناظم الاطباء). || تند. چالاک چسپ . جلد. فرز. ت...