کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فِراْخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فِراْخ
لهجه و گویش گنابادی
ferakh در گویش گنابادی یعنی شکمو ، پر اشتها
-
واژههای مشابه
-
فراخ
واژگان مترادف و متضاد
بسیط، پهن، جادار، رحب، عریض، فسیح، فضادار، گشاد، گشاده، متسع، واسع، وسیع ≠ تنگ
-
فراخ
لغتنامه دهخدا
فراخ . [ ف َ ] (ص ) گشاد. (برهان ). واسع. مقابل تنگ . (یادداشت بخط مؤلف ). باز : خدیجه دست فراخ کرد و بسیار ببخشید. (ترجمه ٔ تاریخ بلعمی ).به گور تنگ سپارد تو را دهان فراخ اگرْت مملکت از حد روم تا خزر است . کسائی مروزی .بدیدم به زیر کلاهش فراخ دهان...
-
فراخ
لغتنامه دهخدا
فراخ . [ ف ِ ] (اِخ ) یا ذات الفراخ . جایی است در حجاز در دیار بنی ثعلبةبن سعد. (معجم البلدان ).
-
فراخ
لغتنامه دهخدا
فراخ . [ ف ِ ] (ع اِ) ج ِ فَرْخ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بچه های طیوراست . (از فهرست مخزن الادویه ). رجوع به فَرْخ شود.
-
فراخ
فرهنگ فارسی معین
(فِ) [ ع . ] (اِ.) جِ فرخ ؛ جوجه .
-
فراخ
فرهنگ فارسی معین
(فَ) [ په . ] (ص .) 1 - گشاد، وسیع . 2 - پهناور، گسترده . 3 - بسیار فراوان . 4 - مسرور، شادمان . 5 - آسوده .
-
فراخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: frāh] farāx ۱. وسیع؛ پهن؛ پهناور؛ گسترده: ◻︎ به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار / که برّ و بحر فراخ است و آدمی بسیار (سعدی۲: ۶۴۷).۲. گشاد.۳. [قدیمی] فراوان.〈 فراخ رفتن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز]۱. زیادهروی کردن.۲. سریع رفتن.
-
فراخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ فَرْخ] [قدیمی] ferāx = فَرْخ
-
فراخ
دیکشنری فارسی به عربی
عريض , کافي , واسع
-
فراخ
واژهنامه آزاد
فِراْخ:(ferakh) در گویش گنابادی یعنی شکمو ، پر اشتها
-
broadband
فراخباند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] 1. ویژگی نوعی دسترسی به اینترنت که ازطریق بافه یا خط رقمی مشترک یا ماهواره همیشه امکانپذیر است 2. ویژگی نوعی مدولهسازی در شبکۀ محلی که در آن با تقسیم رسانۀ انتقال به بخشهای بسامدی مجزا چند مسیر شکل میگیرد 3. ویژگی انتقال نشانکها...
-
large intestine
فراخروده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] بخشی از لولۀ گوارش پستانداران که بین باریکروده و مخرج قرار دارد و شامل کورروده و پسروده و راستروده است
-
فراخ جای
لغتنامه دهخدا
فراخ جای . [ ف َ ] (اِ مرکب ) جای گشاده : فجرةالوادی ؛ فراخ جای رودبار که آب روان گردد بسوی آن . (منتهی الارب ). رجوع به فجرةالوادی شود.