کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فُسُوقَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فُسُوقَ
فرهنگ واژگان قرآن
خروج از طاعت و گرايش به معصيت - بيرون رفتن از بندگي - سرپيچي کردن از فرمان پروردگار ( کلمه فسق به معناي بيرون شدن است ، وقتي ميگويند : فسقت التمرة که خرما از پوست خود بيرون شده باشد ، لذا "فاسق " به کسي مي گويند که از بندگي پروردگار بيرون رفته است )...
-
واژههای مشابه
-
فسوق
فرهنگ فارسی معین
(فُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) بیرون شدن از فرمان خدا. 2 - (اِمص .) انجام اعمال زشت و ناروا.
-
فسوق
لغتنامه دهخدا
فسوق . [ ف ُ ] (ع مص ) از فرمان خدای بیرون شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (از مصادر اللغه ٔ زوزنی ). خروج از حدود شریعت . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). ترک امر خداوند. || سرکشی کردن . || جور و ستم کردن . || خروج از طریق حق و گویند فجر...
-
فسوق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] fosuq ۱. بیرون شدن از فرمان خدا.۲. خارج شدن از طریق حق و صلاح.۳. ارتکاب اعمال زشت و گناهآلود.
-
واژههای همآوا
-
فسوق
فرهنگ فارسی معین
(فُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) بیرون شدن از فرمان خدا. 2 - (اِمص .) انجام اعمال زشت و ناروا.
-
فسوق
لغتنامه دهخدا
فسوق . [ ف ُ ] (ع مص ) از فرمان خدای بیرون شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (از مصادر اللغه ٔ زوزنی ). خروج از حدود شریعت . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). ترک امر خداوند. || سرکشی کردن . || جور و ستم کردن . || خروج از طریق حق و گویند فجر...
-
فسوق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] fosuq ۱. بیرون شدن از فرمان خدا.۲. خارج شدن از طریق حق و صلاح.۳. ارتکاب اعمال زشت و گناهآلود.
-
جستوجو در متن
-
کَرَّهَ
فرهنگ واژگان قرآن
مکروه کرد - مورد تنفر قرار داد (معناي مکروه کردن کفر و فسوق و عصيان در عبارت "کَرَّهَ إِلَيْکُمُ ﭐلْکُفْرَ وَﭐلْفُسُوقَ وَﭐلْعِصْيَانَ"اين است که دلهاي شما را طوري کرده که خود به خود از کفر و توابع آن تنفر دارد )
-
ضباب
لغتنامه دهخدا
ضباب . [ ض َ ] (ع اِ) نَزم . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).میغ نرم و آن بخاری باشدکه در زمستان در هوا پیدا گردد. (منتهی الارب ). نَژم . مِه . پاره میغ. ابرهای تُنُک . (منتخب اللغات ). ابرها که متصل بزمین شود و آن را بپوشاند : نوررای روشن او که در دریای ظلمات...
-
کاسد
لغتنامه دهخدا
کاسد. [س ِ ] (ع ، ص ) ناروا. (مهذب الاسماء). مقابل روا و رائج . متاع ناروان . (منتهی الارب ). بیرواج و ناروان و کساد و بی قدر. (ناظم الاطباء). زیف . زائف : بی قیمت است شکر از آن دو لبان اوی کاسد شد از دو زلفش بازار شاه بوی . رودکی .بازار زهد کاسد، سو...
-
سوگند خوردن
لغتنامه دهخدا
سوگند خوردن . [ س َ / سُو گ َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) سوگند یاد کردن . قسم خوردن . (یادداشت بخط مؤلف ). حلف . ایلاء. ایتلاء. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) : سوگند خورم بهرچه دارم ملکاکز عشق تو بگداخته ام چون کلکا. ابوالمؤید بلخی .من آنگاه...
-
جدال
لغتنامه دهخدا
جدال . [ ج ِ ] (ع مص ) خصومت کردن باکسی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). سخت خصومت کردن . (از اقرب الموارد). با کسی واکاویدن بخصومت . (تاج المصادر بیهقی ). پیکار. نبرد. رزم . جنگ . نزاع . مناقشه و خصومت . (ناظم الاطباء). جنگ و خصومت کردن . (غیاث اللغا...